یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...
یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

مثل هر شب هوس عشق خودت زد به سرم



مثل هر شب هوس عشق خودت زد به سرم
چند ساعت شده از زندگی ام بی خبرم


این همه فاصله ، ده جاده و صد ریل قطار
بال پــرواز دلم کو که به سویت بپرم ؟


از همان لحظه که تو رفتی و من ماندم و من
بین این قافیه ها گم شده و در به درم


تا نشستم غزلی تازه سرودم که مگر
این همه فاصله کوتاه شود در نظرم


بسته بسته کدئین خوردم و عاقل نشدم
پدر عشق بسوزد کـــه درآمد پدرم


بی تو دنیا به درک ، بی تو جهنم به درک
کفر مطلق شده ام دایره ای بی وَترم


من خدای غزل ناب نگاهت شده ام
از رگ گردن تــو من به تو نزدیک ترم


{ امید صباغ نو }


من را به غیر عشق به نامی صدا نکن

من را به غیر عشق به نامی صدا نکن
غم را دوباره وارد این ماجرا نکن

بیهوده پشت پا به غزلهای من نزن
با خاطرات خوب من اینگونه تا نکن

موهات را ببند دلم را تکان نده
در من دوباره فتنه و بلوا به پا نکن

من در کنار توست اگر چشم وا کنی
خود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن

بگذار شهر سرخوش زیبائیت شود
تنها به وصف آینه ها اکتفا نکن

امشب برای ماندنمان استخاره کن
اما به آیه های بدش اعتنا نکن....

شاعر؟؟؟


ﺷﺪﻩ ﻫﺮﮔﺰﺩﻟﺖﻣﺎﻝ ِﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪﮐﻪﺩﯾﮕﺮ ﻧﯿﺴﺖ؟!!!



ﺷﺪﻩ ﻫﺮﮔﺰ؟!!!
ﺩﻟﺖﻣﺎﻝ ِﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ؟!!!
ﮐﻪﺩﯾﮕﺮ ﻧﯿﺴﺖ؟!!!

ﻧﮕﺎﻫﺖﺳﺨﺖ،،،
ﺩﻧﺒﺎﻝ ِﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ...
ﮐﻪﺩﯾﮕﺮ ﻧﯿﺴﺖ؟!!؟

ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ
ﺩﺭ ﯾﮏ ﮐﺎﻓﻪ ﯼِ ﺍﺑﺮﯼ،،،
ﺗﻪِﻓﻨﺠﺎﻥِ ﺗﻮ...
ﻓﺎﻝِﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ،،،
ﮐﻪﺩﯾﮕﺮ ﻧﯿﺴﺖ؟!!!

ﺧﻮﺵ ﻭ ﺑﺶ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ...
ﺑﺎﺳﺎﯾﻪ ﯼِ ﺩﯾﻮﺍﺭ؟!!!
بوقتیکهﺩﻟﺖ
ﺟﻮﯾﺎﯼِ ﺍﺣﻮﺍﻝِ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ،،،
ﮐﻪﺩﯾﮕﺮ ﻧﯿﺴﺖ؟!!!

ﭼﻪ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﮐﺮﺩ...
ﺍﮔﺮﻫﺮﺑﺎﺭ،،،
ﮔﻮﺷـﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺮﺩﺍﺭﯼ،،،
ﻧﺼﯿﺒﺖﺑﻮﻕِ ﺍﺷﻐﺎﻝِ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ...
ﮐﻪﺩﯾﮕﺮ ﻧﯿﺴﺖ؟!!!

ﺣﻮﺍﺱِ ﺁﺳﻤﺎﻧﺖﭘﺮﺕ...
ﺭﻭﯼ ِ ﺷﯿﺸﻪ ﻫﺎﯼِ ﻣﻪ،،،
ﺳﮑﻮﺗﺖﺟﺎﺭﻭﺟﻨﺠﺎﻝِﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ
ﮐﻪﺩﯾﮕﺮ ﻧﯿﺴﺖ...

ﺷﺐِﺳﺮﺩِ ﺯﻣﺴﺘﺎﻧﯽ،،، ﺗﻮ ﻫﻢ ﻟﺮﺯﯾﺪﻩ ﺍﯼ؟!!!
ﻫﺮﭼﻨﺪ،،،
ﺑﻪ ﺩﻭﺭِﮔﺮﺩﻧﺖ...
ﺷﺎﻝ ِﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ،،،
ﮐﻪﺩﯾﮕﺮ ﻧﯿﺴﺖ؟!!!

ﺗﺼﻮﺭ ﮐﻦ...
ﺑﺮﺍﯼِ ﻋﯿﺪﻫـﺎﯼِﺭﻓﺘﻪ،،،
ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ!!!
ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺖﮐﺎﺭﺕ ﭘﺴﺘﺎﻝِﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ...
ﮐﻪﺩﯾﮕﺮ ﻧﯿﺴﺖ...!!!

ﺷﺒﯿـﻪ ﻣﺎﻫﯽِﻗﺮﻣﺰ،،،
ﺑﻪ ﺭﻭﯼِﺁﺏ ﻣﯽﻣﺎﻧﯽ...
ﮐﻪﺳﯿﻦ ﺍﺕ،،،
اولین ﺳﺎﻝِﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ
ﮐﻪﺩﯾﮕﺮ ﻧﯿﺴﺖ...

ﺷﻮﺩ هرﺧﻮﺷﻪ ﺍﺵ،،،
ﺭﻭﺯﯼﺷﺮﺍﺑﯽ ﻫﻔﺘﺼﺪ ﺳﺎﻟﻪ...
ﺍﮔﺮﺑﻐﻀﺖلگدﻣﺎﻝ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ،،،
ﮐﻪﺩﯾﮕﺮ ﻧﯿﺴﺖ!!!

ﭼﻪ ﻣﺸﮑﻞ ﻣﯽ ﺷﻮﺩﻋﺸﻘﯽ...
ﮐﻪﺣﺎﻓﻆﺩﺭ ﻫﻮﺍﯼِﺁﻥ،،،
ﺍﻻﯾﺎﺍﯾﻬﺎ ﺍﻟﺤﺎﻝِﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ...
ﮐﻪﺩﯾﮕﺮ ﻧﯿﺴﺖ!!!

ﺭﺳﯿﺪﻥ،،،
ﺳﻬﻢِﺳﯿﺐِﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯾﺖﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ،
ﺍﮔﺮﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺍﺕ،،،
ﮐﺎﻝِﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ
ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﯿﺴﺖ...

دیدار ما هرچند دورادور، زیباست !

دیدار ما هرچند دورادور، زیباست !
دیگر پذیرفته م که ماه از دور زیباست

هرچند موسایت نخواهم شد ولی باز
از تو چه پنهان ! دردو دل با طور زیباست

دنیا همیشه دل به خواه ما نبوده ؛
باور بکن بعضی گره ها کور زیباست

بس کن عزیزم طاقت باران ندارم
این چشم ها ... این چشم ها مغرور زیباست !

هرچند شب با نور سرد ماه?جور است
اما شب چشمان تو ناجور زیباست

وقتی که دریا تنگ ماهی های خسته ست
مُردن میان تارو پود تور زیباست


وقتی که غم هایم غم ِعشق تو باشد
از مهد چشمانم اگر تا گور ...زیباست !

 

رویا باقری



دوستت دارم ولی تقدیر چیز دیگری است

دوستت دارم ولی تقدیر چیز دیگری است
خواب می بینم تو را،تعبیر چیز دیگری است

در خیابان بار ها می بینمت، از راه دور
پیشتر می آیم و تصویر چیز دیگری است

کوه بودم، دوریت کاه از وجودم ساخته
در قفس افتادن یک شیر چیز دیگری است

عاشقی طعم خوشی دارد ولی دور از فراق
با جدایی بی گمان تاثیر چیز دیگری است

حرف بسیار است اما فرق دارد شعر من
شرح حال یک جوان پیر چیز دیگری است


"فرزاد نظافتی"

قرار نیست اتفاق خاصی بیفتد

قرار نیست اتفاق خاصی بیفتد
نه
هیچ اتفاقی نمی‎افتد
روزها
همان‎طور به رود شب می‎ریزند
که شب‎ها
به سپیده‎ی روز
نه پرده‎ای به ناگهان کشیده می‎شود
نه سرانگشت شاخه‎ای
به هوای ماه می‎جنبد
.
.
.
و نه تو
از راه می‎رسی!

رضا کاظمی


نمیدانم چرا افتاد در دستم انار تو

نمیدانم چرا افتاد در دستم انار تو

چگونه دانه هایم ریخت پای شاخسار تو


مجابم کن..بدانم!کی شدم آن دشت بی تابی

که می تازند در من اسب های بی سوارتو؟


به نارنج و به باد مشرقی حساسیت دارم

به هر عطری که دل را می کشد سوی دیار تو


چه می کردی اگر یک روز دنیا مال ما می شد

تمام جاده ها این سو و من آن سو کنار تو


بیا روراست باش و گفتنی ها را بگو بامن

که دلگیرم هنوز از جمله های درد دار تو


به پر حرفی نیازی نیست،میدانم که میدانی

زمستان مانده در تقویم روحم تا بهار تو


حسنا محمدزاده



نیستی...

حالم بد است مثل زمانی که نیستی !
دردا که تو همیشه همانی که نیستی !


وقتی که مانده ای نگرانی که مانده ای

وقتی که نیستی نگرانی که نیستی !


عاشق که می شوی نگران خودت نباش

عشق آنچه هستی است نه آنی که نیستی !


با عشق هر کجا بروی ، حیّ  و حاضری

دربند این خیال نمانی که نیستی !


تا چند من غزل بنویسم ؛ که هستی و

تو با دلی گرفته بخوانی ، که نیستی !


من بی تو در غریب ترین شهر عالمم

بی من تو در کجای جهانی ، که نیستی ؟


شاعر:؟




معشوقی که خود معشوقها دارد


مبر پای قمار عشق ای دل-باز- هستت را

ندارم بیش از این تاب تماشای شکستت را

 

مشو مبهوت گیسویی که سر رفته است از ایوان

که ویران میکند این "نقش ایوان" "پای بست" ات را

 

همیشه گریه راه التیام زخمهایت نیست

کدامین آب خواهد شست داغ پشت دستت را؟!

 

تو خار چشم بودی قلعه ی یک عمر پا برجا

که حالا شهر دارد جشن میگیرد نشستت را

 

تو دل بستی به معشوقی که خود معشوقها دارد

رها کن ای دل غافل خدای بت پرستت را...

 

حسین زحمتکش




من تو را دوست دارم، تو اما ...

عشق من!‌ بی‌قرارم!‌ تو اما...
من تو را دوست دارم، تو اما ...

من فراموشی خاطراتم
احتمالاً‌ غبارم، تو اما...

هیچ‌کس این طرف‌ها ندارد
هیچ کاری به کارم، تو اما...

گوش کن، من رگِ خشکِ باغم
من کجا جویبارم، تو اما...

برگ زردم، بله، ‌می‌پذیرم
پوچ و بی‌اعتبارم، تو اما...

چهرة دردناک و تبسم؟
خنده‌ای مستعارم، تو اما...

بی‌پناهم، سپر هم ندارم
چشم اسفندیارم،‌ تو اما...

صورتم سرخ ... آری، قشنگ است
از درون هم انارم، تو اما...

فصل‌ها از بهارم گذشتند
خب، تمام است کارم، تو اما...

گفتمت: فصل خوبی است، گفتی:
خسته‌ام، کار دارم، تو اما...

***

باز در چشم من خیره ماندی
باز بی‌اختیارم، تو اما...

قلعه‌ای ماسه‌ام روی ساحل
سخت ناپایدارم، تو اما...

زخم، پاشیده شب را به جانم
مرگ دنباله‌دارم، تو اما...

بی تو ای ماه!‌ ای ماه!‌ ای ماه!‌
ظلمت روزگارم، تو اما...

شیهة اسب من را خریدند
این هم از افتخارم، تو اما...

ابر در ابر در ابر در ابر
در خودم سوگوارم، تو اما...

آخرین سرفة یک مسافر
سوت سرد قطارم، تو اما...

من خودت را به تو می‌سپارم
جز تو چیزی ندارم، تو اما...


محمد رمضانی فرخانی