تمام اسم ها چیزی از نام تو را دارند
یک الف یک یاء
مکث نرمی میان برجستگی دو هجا
گاهی حتی مثل نام تو
طنین ناقوس های عید پاک را دارند
با این همه هیچ کس نیست که
صدایش کنی و طعم دهانت عوض شود...
تو نمی خواهی عزیزت بشوم زور که نیست
یا نگاهم بکند چشم تو مجبور که نیست
شده یک روز بیایی به دلم سر بزنی
با توام ! خانه ی تنهایی من دور که نیست
آنکه با دسته گلی حرف دلش را میزد
پردرد است ولی مثل تو مغرور که نیست
نازنین! عشق که نه ، اخم شما قسمت ماست
عاشقی های تو با این دل رنجور که نیست
تو مرا دیدی و از دور به بیراهه زدی
تو نگو نه ، دل دیوانه ی من کور که نیست
خواستم دل بکنم از تو ولی حیف نشد
لعنتی غیر تو با هیچ کسی جور که نیست
مشکل اینجاست نگفتی تو به من ? می دانم
تو نمی خواهی عزیزت بشوم زور که نیست
زهرا حسینی
گاه آن کس که درین دیر مکان می خواهد
یک گنه کار فراریست امان می خواهد
گاه آن کس که به رفتن چمدان می بندد
رفتنی نیست، دو چشم نگران می خواهد
قصه ی دست من و موی تو هم طولانیست
وصف آن بیشتر از عمر زمان می خواهد
عاشقی بار کمی نیست کمر می شکند
خود کشی کار کمی نیست توان می خواهد
چشم من گاه در آیینه تو را می بیند
هر که هر چیز که گم کرده همان می خواهد
این که هر کار کنم باز کمت دارم را
عقل پنهان شده و قلب عیان می خواهد
بر سر عهد گران هستم و تنها ماندم
کار سختیست ولی قلب چنان می خواهد
سنگ در برکه می اندازی و می پنداری
با همین سنگ زدن ماه به هم می ریزد
کِی به انداختـنِ سنگ پیـاپـی در آب
مـاه را میشود از حافظۀ آب گرفت؟!
فاضل نظری
همین که پیش هم باشیم،
همین که فرصتی باشه
همین که گاهی چشمامون،
تو چشم آسمون واشه
همین که گاهی دنیار و
با چشمای تو می بینم
همین که چشم به راه
تو میون آینه می شینم
بازم حس می کنم زنده ام
بازم حس می کنم هستم
بگو با بودنت دل رو
به کی غیر تو می بستم
همین که میشه یادت بود،
تو روزایی که درگیرم
که گاهی ساده می خندم،
گاهی سخت دلگیرم
همین احساس خوبی که
دلت سهم منو داده
همین که اتفاق عشق
برای قلبم افتاده
بازم حس می کنم زنده ام
بازم حس می کنم هستم
بگو با بودنت دل رو
به کی غیر تو می بستم
دکتر افشین یدالهی