یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...
یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

نام تو

تمام اسم ها چیزی از نام تو را دارند

یک الف یک یاء

مکث نرمی میان برجستگی دو هجا

گاهی حتی مثل نام تو

طنین ناقوس های عید پاک را دارند

با این همه هیچ کس نیست که

صدایش کنی و طعم دهانت عوض شود...


بهار منصوری



دل من عکس همه بسته به گیسوی تو نیست

دل من عکس همه بسته به گیسوی تو نیست
در تب و تاب به آن چرخش ابروی تو نیست
.
همه در فکر شکار لب و چشم و نظرند
نظر من به دو چشمان چو آهوی تو نیست
.
دل من بند همین چادر مشکین شد و بس
سرّ من خال لب و عشوه هندوی تو نیست
.
عسلم حجب و حیایت به جهان می ارزد
دلبری که فقط آرایش این روی تو نیست
.
روی گردان که شوی باز بگویم احسنت
روی تو این طرف و آن ور و این سوی تونیست
.
چادرت شعبده ای کرد و دلم عاشق شد
هیچ سحری به توانایی جادوی تو نیست
.
علی سلطانی وش

تو نمی خواهی عزیزت بشوم زور که نیست


تو نمی خواهی عزیزت بشوم زور که نیست

یا نگاهم بکند چشم تو مجبور که نیست


شده یک روز بیایی به دلم سر بزنی

با توام ! خانه ی تنهایی من دور که نیست


آنکه با دسته گلی حرف دلش را میزد

پردرد است ولی مثل تو مغرور که نیست


نازنین! عشق که نه ، اخم شما قسمت ماست

عاشقی های تو با این دل رنجور که نیست


تو مرا دیدی و از دور به بیراهه زدی

تو نگو نه ، دل دیوانه ی من کور که نیست


خواستم دل بکنم از تو ولی حیف نشد

لعنتی غیر تو با هیچ کسی جور که نیست


مشکل اینجاست نگفتی تو به من ? می دانم

تو نمی خواهی عزیزت بشوم زور که نیست

 

 

   زهرا حسینی


گاه آن کس که درین دیر مکان می خواهد


گاه آن کس که درین دیر مکان می خواهد

یک گنه کار فراریست امان می خواهد

 

گاه آن کس که به رفتن چمدان می بندد

رفتنی نیست، دو چشم نگران می خواهد

 

قصه ی دست من و موی تو هم طولانیست

وصف آن بیشتر از عمر زمان می خواهد

 

عاشقی بار کمی نیست کمر می شکند

خود کشی کار کمی نیست توان می خواهد

 

چشم من گاه در آیینه تو را می بیند

هر که هر چیز که گم کرده همان می خواهد

 

این که هر کار کنم باز کمت دارم را

عقل پنهان شده و قلب عیان می خواهد

 

بر سر عهد گران هستم و تنها ماندم

کار سختیست ولی قلب چنان می خواهد

 

 

  آرش شهیرپور


این چیست که چون دلهره افتاده به جانم

این چیست که چون دلهره افتاده به جانم
حال همه خوب است، من اما نگرانم

در فکر تو بستم چمدان را و همین فکر
مثل خوره افتاده به جانم که بمانم

چیزی که میان من و تو نیست غریبی ست
صد بار تو را دیده ام ای غم به گمانم؟!

انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت
اینقدر که خالی شده بعد از تو جهانم

از سایه ی سنگین تو من کمترم آیا؟!
بگذار به دنبال تو خود را بکشانم

ای عشق! مرا بیشتر از پیش بمیران
آنقدر که تا دیدن او زنده بمانم

شاعر:فاضل نظری


سنگ در برکه می اندازی و می پنداری


سنگ در برکه می اندازی و می پنداری
با همین سنگ زدن ماه به هم می ریزد


کِی به انداختـنِ سنگ پیـاپـی در آب

مـاه را می‏شود از حافظۀ آب گرفت؟!


فاضل نظری


و...

و زاده می شویم چون حبابی
عمر می گذرانیم چون کفی

می میریم چون موجی ..


{ شمس لنگرودی }

همین که...

همین که پیش هم باشیم،

همین که فرصتی باشه


همین که گاهی چشمامون،

تو چشم آسمون واشه


همین که گاهی دنیار و

با چشمای تو می بینم


همین که چشم به راه

تو میون آینه می شینم


بازم حس می کنم زنده ام

بازم حس می کنم هستم


بگو با بودنت دل رو

به کی غیر تو می بستم


همین که میشه یادت بود،

تو روزایی که درگیرم


که گاهی ساده می خندم،

گاهی سخت دلگیرم


همین احساس خوبی که

دلت سهم منو داده


همین که اتفاق عشق

برای قلبم افتاده


بازم حس می کنم زنده ام

بازم حس می کنم هستم


بگو با بودنت دل رو

به کی غیر تو می بستم



دکتر افشین یدالهی




تو مشرقی تر از آفاق سرخ لَم یَزَلی

تو مشرقی تر از آفاق سرخ لَم یَزَلی

طلوع عاطـفه بر شانه های هر غزلی

 

برای لحظـه ی پیوند: "دخترم چایی"

میاوری و تعارف، عزیزِ چشم عسلی

 

دو استکانِ پر از عشق با کمی لبـخند

 برای صحبتمان در اتاقک بغلی

 

 حیای خالصی! از رو گرفـتن ت پیداست

و از صدای ضعیـفی که ساده گفت بلی!

 

مرتضی حیدری

دلم از رفتن تو سخت به هم می ریزد


دلم از رفتن تو سخت به هم می ریزد

بروی واژه ی خوشبخت به هم می ریزد


آمدی توی خیابان و همه فهمیدند

شهر را موی کمی لخت به هم می ریزد


عطر آغوش و تنت حاشیه ی امنیت است

مرد را فاصله در تخت به هم می ریزد


پاره کن پیرهنم را که زلیخا  را باز

حالت پارگی رخت به هم می ریزد


عشق با فتح دلت تاجگذاری شده است

بروی سلطنت و تخت به هم می ریزد


آنچه در تجربه ی ماست نشان داده که عشق

تا خیالت بشود تخت... به هم می ریزد...


دوستت دارم و این یک کلمه شعر من است

حرف را قافیه سخت بهم می ریزد!

 
"علی صفری"