یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...
یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

یــِــــکــــــــ جُـــرعـــهـ " تـــــــــو "



دلم بالکنی می خواهد رو به شهر...

و کمی باد خنک و تاریکی...

یک فنجان بزرگ قهوه...

یک جرعه تو...

یک جرعه من...

و سکوتی که در آن دو نگاه گره خورده باشد...

بی کلام...

می دانی!...؟

دلم یک ..من..می خواهد برای تو...

و یک..تو..تا ابد برای من




کویرنشین...


دوست دارم مثل یک کویرنشین

اسبی داشته باشم!

و عاشق یک ستاره باشم

شب که شد..

تو در آسمان می درخشی

من مثل دیوانه ها

می تازم

تا جایی که تکلیف شب را با ستاره اش روشن کنم...

بگذار فرزندان ما بگویند

کویرنشین غریب عاشق می شود

عجیب می میرد

می بینی؟

حتی نرسیدن به تو هم..داستان پر از رویای خودش را دارد!

یادت باشد

عاشق را نه شب تهدید می کند..نه مرگ

فقط فاصله...


ﻫﻤﯿﻨﻪ ﮐﻪ ﻫﺴﺖ...!!


ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺎﻝ ﻣﻦ ﺷﺪﯼ...

ﺗﯿﮏ ﺯﺩﻥ

ﺑﮕﻮ ﺑﺨﻨﺪ

ﺩﻭﺳﺖ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ

ﺩﻭﺳﺖ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ

ﻓﻘﻂ ﺩﻭﺳﺘﯿﻢ

ﻫﻤﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﯿﺰﺍ ﻌﻄﯿﻞ...!

ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﺕ...

ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﺕ...

ﺷﯿﻄﻨﺖ ﻫﺎﺕ...

ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﺕ ﻓﻘﻂ ﻣﺎﻝ ﻣﻦ!!

ﻓﮏ ﮐﻦ ﺧﻮﺩ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﯾﺎ ﻓﮏ کن ﻄﺮﺯ ﻓﮑﺮﻡ ﻗﺪﯾﻤﯿﻪ

ﻫﻤﯿﻨﻪ ﮐﻪ ﻫﺴﺖ...!!



بگذار بمیرم




در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم

اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم

 

یک قطره آبم که در اندیشه دریا

افتادم و باید بپذیرم که بمیرم

 

یا چشم بپوش از من و از خویش برانم

یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم

 

این کوزه ترک خورد ! چه جای نگرانی است

من ساخته از خاک کویرم که بمیرم

 

خاموش مکن آتش افروخته ام را

بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم

 

فاضل نظری



ویرانی

رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نزن

ابتدای یک پریشانیست حرفش را نزن

             

گفته بودی چشم بردارم من از چشمان تو

چشمهایم بی تو بارانیست حرفش را نزن

 

آرزو داری که دیگر بر نگردم پیش تو

راه من با اینکه طولانیست حرفش را نزن

             

دوست داری بشکنی قلب پریشان مرا

دل شکستن کار آسانیست حرفش را نزن

 

عهد بستی با نگاه خسته ای محرم شوی

گر نگاه خسته ما نیست حرفش را نزن

             

خورده ای سوگند روزی عهد خود را بشکنی

این شکستن نا مسلمانیست حرفش را نزن

 

خواستم دنیا بفهمد عاشقم گفتی به من

عشق ما یک عشق پنهانیست حرفش را نزن

             

عالمان فتوی به تحریم نگاهت داده اند

عمر این تحریم ها آنیست حرفش را نزن

 

حرف رفتن می زنی وقتی که محتاج توام

رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نزن

 

فرامرز عرب عامری



من ساده عاشقت شده بودم



هی ابر می‌شدم من و باران نمی‌ گرفت

باید شروع می‌شد و پایان نمی‌ گرفت

 

تصویر گیج زندگیِ با توام دریغ

از دور جلوه داشت ولی جان نمی‌ گرفت

 

من ساده عاشقت شده بودم ولی چه سود

وقتی که زندگی به من آسان نمی‌گرفت

                    

بین من و تو فاصله انداخت عاقبت

تقدیر از من و تو که فرمان نمی‌ گرفت

 

کیفیت عبور تو از من....من از تو ....آه   !

این گونه کاش سیر شتابان نمی گرفت

                    

خشکید چشمه‌های امیدی که داشتیم

باران نمی‌گرفت...نه، باران نمی‌ گرفت

 

دنیا دلش شکست برای من و تو آه!

ما دلشکسته‌ها که دعامان نمی‌ گرفت

                    

بی شک اگر که میشیِ چشمت نبود عشق

در من هنوز هم سر و سامان نمی‌ گرفت

 

مهرداد نصرتی



من اعتراف می کنم


من اعتراف می کنم

پایان هر بیت که تو را تمام کرده ام

آنجا هزار قافیه تو را سروده ام

آنجا من از نبرد با فراموشی ات

شکست خورده ام

من اعتراف می کنم

هر فصل را که به نام تو آغاز کرده ام

با شبنم وجود تو به پایان رسیده است

من اعتراف می کنم

از ریشه ی تو جان گرفته است ساقه های خشک من

من اعتراف می کنم

تعبیر خواب های مرا تو شیرین کرده ای

با مهربانی چشمانت........







من عاشق نیستم!


من عاشق نیستم!

فقط گاهی

حرف تو که می شود

دلم...

مثل اینکه تب کند

گرم و سرد می شود

توی سینه ام چنگ می زند

آب می شود

تنگ می شود

تنگ می شود

این که عشق نیست.....!!....هست؟؟؟




صافی آب


صافی آب مرا یاد تو انداخت رفیق


تو دلت سبز ، لبت سرخ ، چراغت روشن


چرخ روزیت همیشه چرخان ، نفست داغ ، تنت گرم ، دعایت با من


روزهایت پی هم خوش باشد