یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...
یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

خسته ام

خسته ام مثل جوانی که پس از سربازی

بشنود یک نفر از نامزدش دل برده

مثل یک افسر تحقیق شرافتمندی

که به پرونده ی جرم پسرش برخورده

 

خسته ام مثل پسر بچه که درجای شلوغ

بین دعوای پدر مادر خود گم شده است

خسته مثل زن راضی شده به مهر طلاق

که پس از بخت بدش سوژه ی مردم شده است

 

خسته مثل پدری که پسر معتادش

غرق در درد خماری شده فریاد زده

مثل یک پیرزنی که شده سربار عروس

پسرش پیش زنش بر سر او داد زده

 

خسته ام مثل زنی حامله که ماه نهم

دکترش گفته به درد سرطان مشکوک است

مثل مردی که قسم خورده خیانت نکند

زنش اما به قسم خوردن آن مشکوک است

 

خسته مثل پدری گوشه ی آسایشگاه

که کسی غیر پرستار سراغش نرود

خسته ام بیشتر از پیر زنی تنها که

عید باشد نوه اش سمت اتاقش نرود

 

خسته ام کاش کسی حال مرا می فهمید

غیر از این بغض که در راه گلو سد شده است

شده ام مثل مریضی که پس از قطع امید

در پی معجزه ای راهی مشهد شده است

 

علی صفری


گناه دارد

تابستان را که داغ نیامدن کردی

پاییز را سرد نبودن نکن،

گناه دارد.

 

افشین صالحی


آخریـن درخواست

برای آمدن

عجلـه نـکن

تـو دیگر برای من،

مـثل آخریـن درخواست یک اعدامی هستـی؛

شدن

یا

نشدن ات

کمـکی بـه زندگی ام نخواهد کرد . . .

 

آزاد نوروزی


آدم



نامت چه بود؟
آدم

فرزند؟
من را نه مادری نه پدری، بنویس اولین یتیم خلقت

محل تولد؟
بهشت پاک

اینک محل سکونت؟
زمین خاک

آن چیست بر گرده نهادی؟
امانت است

قدت؟
روزی چنان بلند که همسایه خدا،اینک به قدر سایه بختم به روی خاک


اعضاء خانواده؟
حوای خوب و پاک ، قابیل خشمناک ، هابیل زیر خاک

روز تولدت؟
روز جمعه، به گمانم روز عشق

رنگت؟
اینک فقط سیاه ، ز شرم چنان گناه

چشمت؟
رنگی به رنگ بارش باران ، که ببارد ز آسمان

وزنت؟
نه آنچنان سبک که پرم در هوای دوست
نه آ نچنان وزین که نشینم بر این خاک


جنست ؟
نیمی مرا ز خاک ، نیمی دگر خدا

شغلت ؟
در کار کشت امیدم

شاکی تو ؟
خدا

نام وکیل ؟
آن هم خدا

جرمت؟
یک سیب از درخت وسوسه

تنها همین ؟
همین!!!!

حُکمت؟
تبعید در زمین

همدست در گناه؟
حوای آشنا

ترسیده ای؟
کمی

ز چه؟
که شوم اسیر خاک

آیا کسی به ملاقاتت آمده؟
بلی

که؟
گاهی فقط خدا

داری گلایه ای؟
دیگر گلایه نه؟، ولی...

ولی چه ؟
حکمی چنین آن هم یک گناه!!؟

دلتنگ گشته ای؟
زیاد

برای که؟
تنها خدا

آورده ای سند؟
بلی

چه ؟
دو قطره اشک

داری تو ضامنی؟
بلی

چه کسی ؟
تنها کسم خدا

در آ خرین دفاع؟
می خوانمش چنان که اجابت کند دعا



یا رب


یا رب توعلاج درد مایی بر درد درون ما شفایی

ما خسته دل و فسرده حالیم از بار گنه شکسته بالیم


غرقیم همه به بحر عصیان هستیم گدای لطف و احسان

با اینکه ز کبر خود نمائیم در اصل فنای در فنائیم


هستی و خودیتی نداریم از خویش منیتی نداریم

بر درگه تو ذلیل و خواریم سرمایه بجز گنه نداریم


ای غوث و غیاث بی پناهان بخشنده جمله گناهان

یا رب تو ببین اسیر نفسیم عمریست همه هوا پرستیم


از باده کبر جمله مستیم آلوده هر گناه و پستیم

بگشای دری زتوبه ای یار مارا تو زمعصیت نگهدار


ما گر چه به عهد بی وفائیم لکن به در تو ما گدائیم

بر سائل خود عنایتی کن از غم زدگان حمایتی کن


ای مایه آبروی مسکین ثابت قدمم نمای در دین



یادم باشد

یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد
نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد
خطی ننویسم که آزار دهد کسی را
که تنها دل من ؛ دل نیست

شکر


داده هایت ، نداده هایت و گرفته هایت را


شکر می گویم

                            

چون داده هایت نعمت ،


نداده هایت حکمت


و گرفته هایت امتحان است



چیزی نشده




چیزی نشده

فقط...

سقف آرزوهام ریخته

همین...



چه اجباریست


حـــــرف مــــیزنی اما‌ تلــــــــــــــــخ!

محــــبت میکنی اما‌ ســــــــــــــــرد!

چه اجباریست دوست داشتن من؟!!