یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...
یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

این طرف مشتی صدف آنجا کمی گل ریخته

این طرف مشتی صدف آنجا کمی گل ریخته
موج،ماهی های عاشق را به ساحل ریخته

بعد از این در جام من تصویر ابر تیره ایست
بعد از این در جام دریا ماه کامل ریخته

مرگ حق دارد که از من روی برگردانده است
زندگی در کام من زهر هلاهل ریخته

هرچه دام افکندم،آهوها گریزان تر شدند
حال صدها دام دیگردر مقابل ریخته

هیچ راهی جز به دام افتادن صیاد نیست
هرکجا پا میگذارم دامنی دل ریخته

زاهدی با کوزه ای خالی ز دریا بازگشت
گفت خون عاشقان منزل به منزل ریخته...

فاضل نظری

معجزه باش

پیرزنی باش
که پای برهنه روی مین می رود.
تا پیدا کند تکه استخوان پسرش را هر کجا که شد.

تکه های من بر اندوه خانه پاشیده است،
ودیگر دارم ایمانم را به کائنات از دست می دهم.

به خاطر خدا هم شده
معجزه باش لعنتی
کلید بینداز
و چراغ را روشن کن.

پوریا عالمی



دوستت دارم ولی تقدیر چیز دیگری است

دوستت دارم ولی تقدیر چیز دیگری است
خواب می بینم تو را،تعبیر چیز دیگری است

در خیابان بار ها می بینمت، از راه دور
پیشتر می آیم و تصویر چیز دیگری است

کوه بودم، دوریت کاه از وجودم ساخته
در قفس افتادن یک شیر چیز دیگری است

عاشقی طعم خوشی دارد ولی دور از فراق
با جدایی بی گمان تاثیر چیز دیگری است

حرف بسیار است اما فرق دارد شعر من
شرح حال یک جوان پیر چیز دیگری است


"فرزاد نظافتی"

برای شادی روحم کمی غزل لطفا



برای شادی روحم کمی غزل لطفا
دلم پر از غم و درد است، راه حل لطفا

همیشه کام مرا تلخ می کند دنیا
به قدر تلخی دنیای تان، عسل لطفا !

مرا به حال خودم ول کنید آدم ها
فقط برای کمی گریه لا اقل، لطفا

کسی میان شما عشق را نمی فهمد
ادا،دروغ بس است این همه دغل، لطفا

کجاست کوهکنی تا نشان دهد اصلا
به حرف نیست که عاشق شدن،عمل لطفا

"به زور آمده بودم، به اختیار مرا"
ببر به آخر دنیا از این محل لطفا

نمانده راه زیادی، کنار قبرستان
پیاده میشوم آقا... همین بغل، لطفا

فرزاد نظافتی



قرار نیست اتفاق خاصی بیفتد

قرار نیست اتفاق خاصی بیفتد
نه
هیچ اتفاقی نمی‎افتد
روزها
همان‎طور به رود شب می‎ریزند
که شب‎ها
به سپیده‎ی روز
نه پرده‎ای به ناگهان کشیده می‎شود
نه سرانگشت شاخه‎ای
به هوای ماه می‎جنبد
.
.
.
و نه تو
از راه می‎رسی!

رضا کاظمی


گریز به اعماق درون

گاهی از دریا به اعماقش گریزی لازم است

از خودت برداری و درخود بریزی لازم است


طعم تلخ حرف مردم را چشیدن سخت نیست!

دوستی با درد در اوج مریضی لازم است...


گرچه دستور زبان عشق را پس میزنی؛

فعل "دستت را به موهایم بریزی "لازم است


عشق تنها اتاق بی سرانجامیست که

هرکجا افتاد دندانهای تیزی لازم است


خواب هایت را به کنعانی ترین یارت بگو

خویشتن داری برای هر "عزیزی "لازم است


بهناز ابوالوفایی


لاف میزنند

"گنجشکان لاف می‌زنند:

جیک جیک جیک جیک

جیک هیچ یک‌شان در نیامد

تو که دور می‌شدی"


شمس لنگرودی


من مجبور شدم "فاصله"را...!


و تو خندیدی من مجبور شدم "فاصله"را...!

ساده از دست ندادم دل پر حوصله را


من "برادر"شده بودم و "برادر"باید

وقت دیدار رعایت کند این "فاصله"را


دهه ی شصتی دیوانه یکبار عاشق

خواست تا خرج کند این کپن باطله را


عشق!آن هم وسط نفرت و باروت و تفنگ

دانه انداختی از شرم ندیدم تله را


و تو خندیدی و از خاطره ها جا ماندم

با تو برگشتم ومجبور شدم قافله را...!


عشق گاهی سبب گم شدن از خاطره هاست

خواستم باز کنم با تو سر این گله را


عبدالجبار کاکایی


لب

چشمم به حرف آمده و بی قرار، لب

کی بشکند سکوت مرا بی گدار، لب


تقدیم تو هزاره ی من! یک هرات چشم

نا قابل است سهم تو یک قندهار، لب


"بودا" دل من است که تخریب می شود

بوسه است مرهم دل ومرهم گذار: لب


می رقصمت چنین که تویی در نواختن

نی : لب، کمانچه : لب، دف و چنگ و دوتار: لب


در حسرتم که اول پائیز بشکفد

بر شاخه ات شکوفه ی سرخ انار - لب



سیده کبری موسوی قهفرخی



ببخش فاصله ها را که من کنار توام




ببخش فالم اگر دست دیگران افتاد
و قهوه ات که ننوشیده از دهان افتاد
دلت گرفت اگر از غریبی ام هر شب
و سهم بردنِ از بی نصیبی ام هر شب

اگر بخاطر من پک زدی به سیگاری
دلت گرفت ... و مشتی زدی به دیواری
بخاطرم به خیابان کشیده شد کارت

به پیک های فراوان کشیده شد کارت ...

که بغض کردی و مستی ت کار دستت داد
که گریه بودی و مردانگی شکستت داد
ببخش این همه دور از تو زنده می مانم
که قهوه می نوشم بی تو شعر می خوانم

نبودنم به اتاقت چقدر می آید
به چشم مشکی زاغت چقدر می آید
چقدر بی کسی ام بین بازوانت نیست
چقدر ... آه عزیزم ... زن جوانت نیست

به تخت خواب تهی مانده از هماغوشی ت
به طعم بوسه ی ماسیده بر لب گوشی ت
تمام زندگی ام را بلند گریه نکن
بخاطر من عزیزم ... بخند ! گریه نکن ...

و من که فاصله ها را عمیق می گریم
تمام این گِله ها را ... عمیق می گریم
مرا ببخش عزیزم ... که غصه دار توام
ببخش فاصله ها را ... که من کنار توام ...

ببخش بی تو خودم را غریب می بینم
به جان هرکه دلم را شکست ... غمگینم
تو درد زندگی ام را بلند گریه نکن ...
بخاطر من عزیزم ....
بخند ...


{ مهتاب یغما }