یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...
یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

ماهی

ماهیگیر دلش سوخت


این بار ماهی بود که از تنهایی قلاب را


رها نمی کرد

...



پاییز طولانی


وجودم پاره ای از شب ....

دلم تنهاترین پاییز...

بساطم بقچه ای اندوه و کوچه مثل من خالی

دلم تنگ است.

دلم اندازه ی صحن قفس تنگ است

سکوت از کوچه لبریز است

صدایم خیس و بارانی است

نمیدانم چرا در قلب من پاییز طولانی است



به همین سادگی

مراقب باش؛

دست روزگار هلت میده ...

ولی قرار نیست تو بیفتی ...

اگر بی تاب نباشی و خودت را به آسمان گره زده باشی اوج میگیری ...

به همین سادگی


من خسته است

باید خودم را ببرم خانه !

باید ببرم صورتش را بشویم…

ببرم دراز بکشد…

دلداریش بدهم ، که فکر نکند…

بگویم نگران نباش ، میگذرد…

باید خودم را ببرم بخوابد…

“من” خسته است …!

چه رنجییست...

چه رنجی می بری

وقتی حرف داری

و کلمه نداری

حتی

حالت در واژه ها هم نگنجد




فریاد درون...

انسانها

هرچه بیرونشان ساکت تر باشد

فریاد درونشان بیشتر است

دلتنگ

کفش هم اگر تنگ باشد ، زخمی می کند

وای به روزی که دل ، تـنگ بـاشد . . .

موضوع انشای کلیشه ای

معلم پسرک را صدا زد


تا انشایش را با موضوع علم بهتر است یاثروت را بخواند,


پسرک با صدای لرزان گفت ننوشته ام


معلم با خط کش چوبی پسرک را تنبیه کرد


و او را پایین کلاس پا در هوا نگه داشت


پسرک در حالیکه دستهای قرمزو باد کرده اش را


به هم می مالید زیر لب گفت:


آری ثروت بهتر است چون اگر داشتم


دفتری میخریدم و انشایم را می نوشتم…



واقعیت تلخ روزگار ما

ﺯﻣﺴﺘﺎﻧﻲ ﺳﺮﺩ ﻛﻼﻍ ﻏﺬﺍ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﺗﺎ ﺟﻮﺟﻪ ﻫﺎﺷﻮ ﺳﻴﺮ ﻛﻨﻪ؛


ﮔﻮﺷﺖ ﺑﺪﻥ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﻭ ﻣﻴﺪﺍﺩ ﺑﻪ ﺟﻮﺟﻪ ﻫﺎﺵ ﻣﻴﺨﻮﺭﺩﻧﺪ.


ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪﻭ ﻛﻼﻍ ﻣﺮﺩ!


ﺍﻣﺎ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﺵ ﻛﻪ ﻧﺠﺎﺕ ﭘﻴﺪﺍ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﮔﻔﺘﻨﺪ:


ﺁﺧﻰ ﺧﻮﺏ ﺷﺪ ﻣﺮﺩ ،ﺭﺍﺣﺖ


ﺷﺪﻳﻢ ﺍﺯﺍﻳﻦ ﻏﺬﺍﻯ ﺗﻜﺮﺍﺭﻯ!


ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻭﺍﻗﻌﻴﺖ ﺗﻠﺦ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻣﺎ…


همه گرگند

توصیف یه چوپان از زندگی :


وقتی پشم گوسفندانم را چیدم دیدم همه گرگند….