یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...
یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

ﯾﮏ ﺩﺳﺖ ﺑﻮﺩﻥ

ﺍﻧﮕﺸﺘﻬﺎﯼ ﺩﺳﺘﻤﺎﻥ

ﯾﮑﯽ ﮐﻮﭼﮏ ، ﯾﮑﯽ ﺑﺰﺭﮒ

ﯾﮑﯽ ﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﯾﮑﯽ ﮐﻮﺗﺎﻩ

ﯾﮑﯽ ﻗﻮﯼ ﻭ ﯾﮑﯽ ﺿﻌﯿﻒ

ﺍﻣﺎ ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ ...

ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﻟﻪ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ

ﻭ ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺗﻌﻈﯿﻢ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ

ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﯾﮏ ﺩﺳﺖ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﻭ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ

ﮔﺎﻩ ﻣﺎ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ , ﻟﻬﺶ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ

ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﭘﺎﯾﯿﻨﺘﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯿﭙﺮﺳﺘﯿﻢ

ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻫﻤﯿﻨﮑﻪ ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ،

ﻧﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﻨﺪﻩ ﻣﺎﺳﺖ ,ﻧﻪ ﮐﺴﯽ ﺧﺪﺍﯼ ﻣﺎ ،

ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺁﻓﺮﯾﺪ

ﺑﺎﻫﻢ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﻭ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ،

ﺁﻧﮕﺎﻩ ﻟﺬﺕ ﯾﮏ ﺩﺳﺖ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ ﻣﯿﻔﻬﻤﯿﻢ...




طالع

کف بینی نکن عزیز

دستی که به سوی تو دراز شده؛

طالعش تویی...

با تو بودن...

نگاهت که میکنم

چیزی مرا از نداشتن ها جدا میکند

با تو که می خندم

قفل های این روزها باز میشوند

در تو که میمیرم

جاودانگی، ترانه ی مرغان خوشخوان روزگارم میشود

چه خوش اتفاقی ست

با تو بودن...

عاشقانه که صدایم میکنی

نامم دل انگیزترین آوای دنیا را به خود میگیرد

به تو می اندیشم

به دست های همیشه در دستانم

به لبخند گیرا و مهربانت

به صدای مردانه و پر هیبتت

بوی آرامش میدهد افکارم وقتی تو سلطان آن میشوی

دور میشوم از تمام دنیا و رویدادهایش

وقتی سرم را بر شانه ات میگذارم

کسی انگار تپش های قلبم را به قدم هایت بند زده

چه کودک میشوم

در برابر شماتت های عاشقانه ات

چه بی قرار میشوم

وقتی نگاهت را از چشمانم میگیری

چه دلتنگ میشوم

وقتی صدایم نمیکنی

تو را من نفس میکشم ، تو را من واژه میسازم ، تو را من پرواز میکنم

چه خوش طعم است

لب هایی که دوستت دارم را زمزمه میکند

در لحظه های عاشقانه مان

گم میشوم در آغوش گرمت

از سرمای بی رحم دل های این جماعت

عزیزم!

به خاطر بسپار

نگاهم چشمانت را حفظ است

من از امتحان نگاهت رد نخواهم شد...!


دست تو

 تنــــــــــها..

 

 تمنای دستان تـــــــــــو را دارم..

 

بــــــاور کن خیلی حـــــــرف است

 

 وفـــــــــادار دســـــــــت هایی باشی،

 

 که یکبار هم لمســـــــشان نکرده ای ...


با تو

با تو از خاطره ها سرشارم


با تو تا آخر شب بیدارم


         عشق من دست تو یعنی خورشید       


گرمی دست تو را کم دارم



به خاطر دیگران

وقتی نه دستی برای گرفتن است

نه آغوشی برای گریه نه شانه‌ای برای تکیه

 انتظار نداشته باش خنده‌ام واقعی باشد

این روز‌ها فقط زنده‌ام تا دیگران زندگی کنند !!!




دست کوتاه

دست های ما کوتاه بود

و

خرماها بر نخیل

ما دستهای خود را بریدیم

و به سوی خرماها پرتاب کردیم

خرما فراوان بر زمین ریخت

ولی ما دیگر دست نداشتیم

کیومرث منشی زاده



به همین سادگی

مراقب باش؛

دست روزگار هلت میده ...

ولی قرار نیست تو بیفتی ...

اگر بی تاب نباشی و خودت را به آسمان گره زده باشی اوج میگیری ...

به همین سادگی


دیوانه ها را دست کم نگیرید

دیوانه ها را دست کم نگیرید 

گاهی 

بی موقع 

بی دلیل

ناگهان 

عاقل میشوند

هرگز نگویید دیوانه است نخواهد فهمید 

دیوانه هم خدایی دارد 

خدایی بس عاقل تر از تو