یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...
یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

ﺷﺒﯽ ﺩﺭ ﮐﻨﺞ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ


ﺷﺒﯽ ﺩﺭ ﮐﻨﺞ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ , ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺗﯿﻎ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﻢ ..


ﺑﮕﻔﺘﻢ :


ﺧﺎﻟﻘﺎ , ﻳﺎﺭﺏ ﺗﻮ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻣﺴﺘﻢ؟


ﮐﺠﺎﺋﯽ ﺗﻮ؟ ﭼﻪ ﻫﺴﺘﯽ ﺗﻮ؟ ﭼﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺗﻮ ﺍﺯﻗﻠﺒﻢ؟


ﺗﻮ ﺍﺯ ﻣﺴﺘﯽ ﭼﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ؟ ﺗﻮ ﺍﺯ ﻋﻤﺮﻡ ﭼﻪ ﻣﯿﺠﻮﺋﯽ؟


ﺗﻮ ﻓﺮﻋﻮﻥ ﺭﺍ ﺧﺪﺍ ﮐﺮﺩﯼ ...


ﺗﻮ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺭﺍ ﺯ ﻓﺮﻫﺎﺩﺵ ﺟﺪﺍ ﮐﺮﺩﯼ ...


ﺳﭙﺮﺩﻯ ﺗﯿﻎ ﺑﺮ ﻇﺎﻟﻢ , ﺑﻪ ﻣﻈﻠﻮﻣﺎﻥ جفا ﮐﺮﺩﯼ ...


ﺑﻪ ﺁﻥ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺧﻮﻧﺨﻮﺍﺭﺕ , ﺗﻮ ﻇﻠﻢ ﺭﺍ ﻋﻄﺎ ﮐﺮﺩﯼ ...


ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺩﻳﺮﻳﻨﻢ , ﺳﻮﺍ ﮐﺮﺩﻯ ...


ﺳﭙﺲ ﮔﻮﻳﯽ : ﻧﺸﻮ ﮐﺎﻓﺮ ... ؟


ﺗﻮ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻣﺴﺘﻢ ....؟؟


ﺧﺪﺍﯾﺎ ﮔﺮ ﻋﺰﯾﺰﺕ ﺭﺍ ﮐﺴﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﻣﺴﺘﯽ ﺩﺭ ﺑﻐﻞ ﮔﯿﺮﺩ


ﺗﻮ ﺁﯾﺎ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺍﺯ ﺻﺒﺮ ﺍﯾﻮﺑﺖ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻗﺮﺁﻥ


ﺟﺎﻭﯾﺪﺕ ﺳﺨﻦ ﺁﺭﯼ؟


ﺗﻮ ﺑﯽ ﭘﺮﺩﻩ ﮐﻔﺮ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﮔﻔﺖ .. ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﮔﻔﺖ؟؟


ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ ﻏﺮﻭﺭﻡ ﺭﺍ ﻫﻮﺱ ﺩﺍﺭﺍﻥ ﺷﮑﺴﺘﻨﺪ ﻭ


ﺟﻮﺍﻧﯽ ﺍﻡ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪﻭ ﻫﻨﻮﺯﻡ ﭘﺎﯼ ﻣﯿﮑﻮﺑﻨﺪ


ﻭ ﻣﯽ ﺭﻗﺼﻨﺪ ﻋﺠﺐ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺑﯽ ﺭﺣﻤﯽ ﻋﻄﺎ ﮐﺮﺩﯼ


ﺧﺪﺍ ﺑﯽ ﭘﺮﺩﻩ ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ ... ﺧﻄﺎ ﮐﺮﺩﻯ


ﺧﻄﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻧﻤﯿﺒﺨﺸﻢ ....


ﺗﻮ ﺩﺳﺘﻢ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩﻯ




شاعر:؟؟





پ ن :اصل شعر و نمیدونم دقیقا چیه چون که قسمت پایانی رو تو هر سایت یا وبی که دیدم هرکس ی طور نوشته بود!!

مرد و زن ندارد ...

مرد و زن ندارد ...

به نقطه ی ما شدن که رسیدی ،

شور انگیزترین باش برای عاشقانه هایت ...

میان مردم فریاد بزن دوستت دارم و اگر کسی

چشم غره ای رفت ، دعایش کن تا عاشق شود ...

سکوت من فریاد است


گاهی خسته می شوم

     از بودنم

     گاهی دلم می گیرد

     گاهی از دیدار ها خسته می شوم

     گاهی به دیدار ها دلتنگتر

     گاهی یکی را صدا میزنم که به دادم برسد

     گاهی فریاد کسی می شوم ، تا با من صدا بزند

     گاهی با سکوتم ، فریاد کسی را جواب میدهم و به کمکش می شتابم

     گاهی سکوتم ،فریاد می کند که به دادش برسم

     گاهی فریادم ، سکوت می شود و اِنقدر آرام می شوم

     که در میان فریاد ها به سکوت فرو می روم

     آری فریاد من سکوت است !




باید رفت...

گاهی نباید ناز کشید


نباید آه کشــــــید


نباید انتظار کشید


نباید درد کشـــید


نباید فریاد کشید


تنها باید دست کشید و رفت...


 

فریاد درون...

انسانها

هرچه بیرونشان ساکت تر باشد

فریاد درونشان بیشتر است