یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...
یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

چیزی که نیست، بهتر است...

از لیوان­ها،
به لیوان شکسته، فکر می­کنی!


از آدم­ها،

به کسی که از دست داده ­ای،
به کسی که بدست نیاورده ­ای!


همیشه،

چیزی که نیست،
بهتر است...


علیرضا روشن







پر است از اسکلت خاطرات زنگ زده

پر است از اسکلت خاطرات زنگ زده

خوش آمدی به دل من ،به شهر جنگ زده


به دلشکستگی ام نیست هیچ آینه ای

مرا برای شکستن خریده،رنگ زده


به من هر آنکه رسیده ست،خویش را دیده است

به من هر آنکه رسیده ست جز تو سنگ زده


نپرس بی تو که آمد،نپرس بی تو که رفت

که سر به این دل از دوری تو لنگ زده؟


خوش آمدی به دل من دوباره تنهایی!

که بی تو زندگی ام لنگ بوده،لنگ زده


مژگان عباسلو


خــــاطـــراتــم !

 

آقـــای شــهــردار!

بگویید انقـدرعوض نکـنند رنـــگــــ و روی ایـــن شـهر لعنتی را ...

این پیاده روها ، میــدان ها ، رنگ و روی دیوارها ،

خــــاطـــراتــم !

دارنـــد از بـیـن ـ مــی رونــــد . .


درد و دل با آئینه

آیینه پرسید: که چرا دیر کرده است ؟


نکند دل دیگری او را اسیر کرده است ؟


خندیدم و گفتم : او فقط اسیر من است


تنها دقایقی چند تاخیر کرده است .


آیینه به سادگیم خندید و گفت :


احساس پاک ، تو را زنجیر کرده است


گفتم : از عشق من چنین سخن مگوی


گفت: خوابی ! سالها دیر کرده است


در آیینه به خود نگاه می کنم آه !!!


عشق تو عجیب مرا پیر کرده است


راست گفت آیینه که منتظر نباش ،


او برای همیشه دیر کرده است …


این چنین است که همه تنهاییم!

*من تو را دوست دارم..


تو دیگری  را دوست داری..


دیگری دیگری را دوست دارد..


و این چنین است که ما تنهاییم..*



دکتر شریعتی


عاشق که میشوی

عاشق که میشوی ، همه  چیز بی علت می شود

و تمام دنیا علـت میشود ، تا عـشق را از تو بگیرد . . .


چقدر مهربان رفتی !

من سرم درد میکند،

برای “دعواهایی” که با هم “نکردیم”


لعنتی ،


چقدر مهربان رفتی !

تنهایی

تنهایی یعنی :


ذهنم پر از تو و خالی از دیگران است ،


اما کنارم خالی از تو و پر از دیگران است !



گره

  زندگی پراست از گره هایی که تو آن را نبسته ای.

اما باید تمام آنها را به تنهایی باز کنی.

 تنهای تنها ،


پیش بینی های مادربزرگ...

مادربزرگـــــم همیشه میگفت :
قلبت که بی نظم زد ،
بدون که عاشقی …
اشکت که بی اختیار سرازیر شد ،
بدون که دلتنگی …
شبت که بی خواب گذشت ،
بدون که نگرانی …
روزت که بی شوق آغاز شد ،
بدون که ناامیدی …
سینت که بی جا آه کشید ،
بدون که پُرحسرتی …
دلت که بی دلیل گرفت ،
بدون که تنهائــــــی …
امروز تو نیستی مادربزرگ ،
امّا …
اما من به همهٔ اون حرفات رسیدم !
ایکاش قبل ِ رفتنت ، چارهٔ این وقتایی که
برام پیش بینی کردی رو هم میگفتــــــی … !