یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...
یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

تا لب سرخ تو دارد تب حوایی را

تا لب سرخ تو دارد تب حوایی را

آدمی نیست که نشناخته رسوایی را


یوسف مصر دلش شور تو را خواهد زد

تو اگر کوک کنی ساز زلیخایی را


باید از هرچه دوات است سیامشق کند

میرعماد آن خط ابروی چلیپایی را


با چه حالی به تماشا بنشینم امشب

این به هم ریخته گیسوی تماشایی را


تو اگر لطف کنی چند غزل بنشینی

مفتخر می‌کنی امشب من و تنهایی را

 

 

 

"حسین زحمتکش"



زنی به هیأت دوشیزه های دربار است

زنی به هیأت دوشیزه های دربار است

که چشم روشنِ او قهوه های قاجار است


مرا کشیده به صدسال پیش و می‌گوید:

برای شاعرِ مشروطه، عاشقی عار است


مرا کشانده به شیراز دوره‌ی سعدی

خجالتم بدهد؛ بهتر از تو بسیار است


دو چشم عطری او آهوان تاتار است

زنی که هفت قدم در نرفته عطار است


شبی گره شد و روزی به کار من افتاد

زنی که حلقه‌ی موی طلایی اش دار است


به گریه گفتمش از اشتباه من بگذر!

به خنده گفت که در انتقام، مختار است


زنی که در شبِ مسعودیِ نشابورش

هزارها حسنک مثل من سرِ دار است


زنی که چارستونِ دل مرا لرزاند

چهلستون دلش، بی‌ستونِ انکار است


زنی که بوی شراب از نفس زدن‌هایش

اگر به «قم» برسد کار ملک «ری» زار است


اگر به «ری» برسد، ری اگر به وی برسد

هزار خمره‌ی چله نشین به می برسد...

مهدی فرجی