یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...
یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

زنی به هیأت دوشیزه های دربار است

زنی به هیأت دوشیزه های دربار است

که چشم روشنِ او قهوه های قاجار است


مرا کشیده به صدسال پیش و می‌گوید:

برای شاعرِ مشروطه، عاشقی عار است


مرا کشانده به شیراز دوره‌ی سعدی

خجالتم بدهد؛ بهتر از تو بسیار است


دو چشم عطری او آهوان تاتار است

زنی که هفت قدم در نرفته عطار است


شبی گره شد و روزی به کار من افتاد

زنی که حلقه‌ی موی طلایی اش دار است


به گریه گفتمش از اشتباه من بگذر!

به خنده گفت که در انتقام، مختار است


زنی که در شبِ مسعودیِ نشابورش

هزارها حسنک مثل من سرِ دار است


زنی که چارستونِ دل مرا لرزاند

چهلستون دلش، بی‌ستونِ انکار است


زنی که بوی شراب از نفس زدن‌هایش

اگر به «قم» برسد کار ملک «ری» زار است


اگر به «ری» برسد، ری اگر به وی برسد

هزار خمره‌ی چله نشین به می برسد...

مهدی فرجی


پابند کفشهای سیاه سفر نشو

پابند کفشهای سیاه سفر نشو

یا دست کم بخاط من دیرتر برو


دارم نگاه می کنم و حرص می خورم

امشب قشنگ تر شده ای - بیشتر نشو


کاری نکن که بشکنی امـ...ا شکسته ای

حالا شکستنی ترم از شاخه های مو


موضوع را عوض بکنیم از خودت بگو -

به به مبارک است :دل خوش - لباس نو


دارند سور وسات عروسی می آورند

از کوچه های سرد به آغوش گرم تو


هی پا به پا نکن که بگویم سفر به خیر

مجبور که نیستی بمانی ...ولی نرو.....

  

 مهدی فرجی


بازیچه...


از یال و کوپالم خجالت میکشم اما

بازیچه ی آهو شدن را دوست می دارم

 

مهدی فرجی


دلم را پس بده


نمی گویم برایت شعر، آن جوری که می خواهی

نمی بینی در این آیینه منظوری که می خواهی

 

 خودم فرهادم اما حیف! شیرین نیستی، تلخی

  نمک دارم! ولی این نیست آن شوری که می خواهی

 

 پَری ها سهم ماهیگیر بدبخت اند و شرمنده

 نمی اندازدت تقدیر در توری که می خواهی

 

 به هر تاکی رسیدی مست بودی و نفهمیدی

 که پشت پیچ و خم ها مانده انگوری که می خواهی

 

 چه مردانی که با یک جذبه ی خود کشته ای اما

 نمی بینی سرِ این دار، منصوری که می خواهی

 

 کسی دیگر نمانده، تکیه گاه آخرت هستم

 نمی خواهی مرا این بار مجبوری که می خواهی

 

 دوباره کوله بارِ بسته یعنی می روی، باشد

 دلم را پس بده آن وقت هر گوری که می خواهی...

 

مهدی فرجی


ترس

من نشستم بروی

می بخری

برگردی

ترسم این است

مسلمان شده باشی جایی


 

مهدی فرجی