کنج گلویم قبرستانیست ...
پر از احساساتی که زنده به گور شده اند!
قبرستانی به نام بغض...
پر است از اسکلت خاطرات زنگ زده
خوش آمدی به دل من ،به شهر جنگ زده
به دلشکستگی ام نیست هیچ آینه ای
مرا برای شکستن خریده،رنگ زده
به من هر آنکه رسیده ست،خویش را دیده است
به من هر آنکه رسیده ست جز تو سنگ زده
نپرس بی تو که آمد،نپرس بی تو که رفت
که سر به این دل از دوری تو لنگ زده؟
خوش آمدی به دل من دوباره تنهایی!
که بی تو زندگی ام لنگ بوده،لنگ زده
مژگان عباسلو
جدی نگیر وعده ی عشقی جدید را
با تازه داغدیده، نزن حرف عید را
از من کسی پس از تو، به جایی نمی رسد
دارم درست حکم دری بی کلید را
برگشتنم چو رجعت نعشی به زندگی ست
بیهوده امتحان نکن امری بعید را …
باری به هر جهت شده ای، خلق و خوی تو
از پشت بسته دست درختان بید را
چون من هر آنکه دلبرش از او برید و رفت
فهمیده است معنی قطع امید را
نیشم زدی و بعد تو هرکس رسید داشت
مصداق ریسمان سیاه و سفید را …
جواد منفرد
آقـــای شــهــردار!
بگویید انقـدرعوض نکـنند رنـــگــــ و روی ایـــن شـهر لعنتی را ...
این پیاده روها ، میــدان ها ، رنگ و روی دیوارها ،
خــــاطـــراتــم !
دارنـــد از بـیـن ـ مــی رونــــد . .