یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...
یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

بازیچه...


از یال و کوپالم خجالت میکشم اما

بازیچه ی آهو شدن را دوست می دارم

 

مهدی فرجی


وقتی لبهایم ..

وقتی لبهایم

لبهایت را گم کرده باشند

رژلبهای روی میز را باید دور بریزم

و روزه ی موسیقی بگیرم


مهدیه لطیفی






این طرف مشتی صدف آنجا کمی گل ریخته

این طرف مشتی صدف آنجا کمی گل ریخته
موج،ماهی های عاشق را به ساحل ریخته

بعد از این در جام من تصویر ابر تیره ایست
بعد از این در جام دریا ماه کامل ریخته

مرگ حق دارد که از من روی برگردانده است
زندگی در کام من زهر هلاهل ریخته

هرچه دام افکندم،آهوها گریزان تر شدند
حال صدها دام دیگردر مقابل ریخته

هیچ راهی جز به دام افتادن صیاد نیست
هرکجا پا میگذارم دامنی دل ریخته

زاهدی با کوزه ای خالی ز دریا بازگشت
گفت خون عاشقان منزل به منزل ریخته...

فاضل نظری

معجزه باش

پیرزنی باش
که پای برهنه روی مین می رود.
تا پیدا کند تکه استخوان پسرش را هر کجا که شد.

تکه های من بر اندوه خانه پاشیده است،
ودیگر دارم ایمانم را به کائنات از دست می دهم.

به خاطر خدا هم شده
معجزه باش لعنتی
کلید بینداز
و چراغ را روشن کن.

پوریا عالمی



حواست هست؟

هی پشت این گوشی جای شماره، گریه ام را میگیرم

حواست به بی تابی آغوشـــم هست ؟

چقدر مشــغولی عــزیــز...



زنهای عاشق

زنها نمی میرند
زنهای عاشق سرگردان می شوند
درون زمان ، اتاق ، خانه می مانند
زنهای عاشق بسترشان پهن می ماند
آغوششان باز
زنهای عاشق نمی میرند
تنها چشمانشان را می بندند
نفس نمی کشند
قلبشان را نگه می دارند
تا چشمان تو باز بماند
نفسهای تو را بشنود
وقلب تو بزند
زنهای عاشق سرگردان می شوند
حول و حوش جهان یک مرد ..

برای شادی روحم کمی غزل لطفا



برای شادی روحم کمی غزل لطفا
دلم پر از غم و درد است، راه حل لطفا

همیشه کام مرا تلخ می کند دنیا
به قدر تلخی دنیای تان، عسل لطفا !

مرا به حال خودم ول کنید آدم ها
فقط برای کمی گریه لا اقل، لطفا

کسی میان شما عشق را نمی فهمد
ادا،دروغ بس است این همه دغل، لطفا

کجاست کوهکنی تا نشان دهد اصلا
به حرف نیست که عاشق شدن،عمل لطفا

"به زور آمده بودم، به اختیار مرا"
ببر به آخر دنیا از این محل لطفا

نمانده راه زیادی، کنار قبرستان
پیاده میشوم آقا... همین بغل، لطفا

فرزاد نظافتی



چیزی که نیست، بهتر است...

از لیوان­ها،
به لیوان شکسته، فکر می­کنی!


از آدم­ها،

به کسی که از دست داده ­ای،
به کسی که بدست نیاورده ­ای!


همیشه،

چیزی که نیست،
بهتر است...


علیرضا روشن







بغض...اشک

کلی بغض توی گلوم قرنطینه شدن


این گلو دیگه ظرفیت این همه بغض رو نداره


باید یکسریشون اشک بشن


از دنیای درونم بیرون بریزن


تا جا برای بغض های جدیدتر باز بشه