درد این قصه

تمام درد این قصه همینجاست که

من احمق

فکر کردن به توی لعنتی را دوست دارد

خسته ام...

خسته ام...

سنگینی هزار بار نکشیده رو روی دوشم احساس میکنم

زمستانی با رنگ و بوی پاییزی!

زمستونه ولی فرقی با پاییز نداره!

همه فصلهای تقویم عمرمون پاییز ب نظر می یان یا واقعا همینطوره؟

ن شاید زمستونم ب این نتیجه رسیده چیزی از یکرنگ بودن عایدش نمیشه

اونم اسیر رنگها شده!!

بدا به حال ما!!!!

آلزایمر

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

وقت کشی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

س ک و ت

ازتمام الفبا

سهم من  چند حرف بیشتر نبود

س ک و ت

چه دیر به خودم امدم

من هنوز آمادگی بیدار شدن نداشتم

رویایی که میپنداشتم

سرابی بیش نبود

چه دیر به خودم امدم

آرامش گمشده

لابلای قرصهای آرامبخش

به دنبال آرامش گمشده ام میگردم

افسوس دوام نمی آورند 

آرامشی کاذبند

کلافه ام

 دلم میخواهد نباشم

بروم...دور شوم

از خودم ...از همه

کلافه ام از بودن های اجباری

دلم گرفته

دلم گرفته

کاش جایی بود که میشد رفت

دلم رفتن میخواهد

بدون اینکه بداند کجا

رفتنی که بازگشتی در کار نباشد