بگذار سر به سینه ی من در سکوت ، دوست
گاهی همین قشنگترین شکلِ گفتگوست
بگذار دستهای تو با گیسوان من
سر بسته باز شرح دهند آنچه مو به موست
دلواپس قضاوت مردم نباش ، عشق
چیزی که دیر می برد از آدم آبروست
آزار می رسانم اگر خشمگین نشو
از دوستان هر آنچه به هم میرسد ، نکوست
من را مجال دلخوشی بیشتر نداد
ابری که آفتاب دمی در کنار اوست
آغوش واکن ! ابر مرا در بغل بگیر !
بارانی ام شبیه بهاری که پیش روست
مژگان عباسلو
طرح آغوش تو ای دوست، معما دارد !!
اینکه تنها، به اندازه ی من، جا دارد
اینکه لبخند تو را، بوسه ی من می شکند
اینکه موی من و دستان تو معنا دارد
یک شب از مهر، مرا مهلت بودن بسپار
تا ببینی غزلم با تو سخن ها دارد
نوبهار است و شبانگاه اگر کوتاه است
شب من با تن تو معنی یلدا دارد
قصه های تب پنهان مرا می شنوی
چشم های تو، مرا، قصد مدارا دارد
آه، امروزم اگر رفت، و دیروزم.... هیچ
لب من با لب تو صحبت فردا دارد
من جهان را همه آیینه ی چشمت دیدم
مثل ابری که نظر بر دل دریا دارد
باز باران پر از خاطره ای می بارد
لحظه هایم عطش خشکی صحرا دارد
من بیابانم و تو از دل باران خزان
وَه که روییدنِ من از تو تماشا دارد
چشم های تو مرا می شکفد... می بینی؟!!
چه غریبانه دلم با تو تمنا دارد....
اینکه آغوش تو اندازه ی من، وا شده است
چه کسی دید، که آغوش تو، من را دارد...؟؟؟!!!!
عاطفه جولانی
جاده هنوز خیس است
و
من همچنان می روم
به خیال رد پای اشکهایت
ولی تردید مرا زجر می دهد
نمی دانم این خیسی اشکهای توست
یا
خیسی شرم این جاده از شکست دوباره من . . .
دست سرنوشت را . . .
بـــــــایـــــــد قطــــــع کـــــــــرد . .
او دزد " آرزوهـــــــــای " مـــن اســـــت !
دلم پرواز می خواهد
دلم با تو پریدن در هوای باز می خواهد
دلم آواز می خواهد
دلم از تو سرودن با صدای ساز می خواهد
دلم بی رنگ و بی روح است
دلم نقاشی یک قلب پر احساس می خواهد !
عمیق ترین درد زندگی مردن نیست
بلکه ناتمام ماندن قشنگترین داستان زندگی است
که مجبوری آخرش را با جدایی به سرانجام برسانی