یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

گیجم...




بمون ولی به خاطر غرور خسته ام برو

برو ولی به خاطر دل شکسته ام بمون

 

به موندن تو عاشقم به رفتن تو مبتلا

شکسته ام ولی برو ، بریده ام ولی بیا

 

چه گیج حرف می زنم ، چه ساده درد می کشم

اسیر قهر و آشتی میون آب و آتشم

 

چه عاشقانه زیستم چه بی صدا گریستم

چه ساده با تو هستم و چه ساده بی تو نیستم

 

تو را نفس کشیدم و به گریه با تو ساختم

چه دیر عاشقت شدم چه دیرتر شناختم

 

تو با منی و بی توام ببین چه گریه آوره

سکوت کن سکوت کن سکوت حرف آخره

 

ببین چه سرد و بی صدا ببین چه صاف و ساده ام

گلی که دوست داشتم به دست باد داده ام

 

بمون که بی تو زندگی تقاص اشتباهمه

عذاب دوست داشتن تلافی گناهمه

 

عبدالجبار کاکایی





دلم را پس بده


نمی گویم برایت شعر، آن جوری که می خواهی

نمی بینی در این آیینه منظوری که می خواهی

 

 خودم فرهادم اما حیف! شیرین نیستی، تلخی

  نمک دارم! ولی این نیست آن شوری که می خواهی

 

 پَری ها سهم ماهیگیر بدبخت اند و شرمنده

 نمی اندازدت تقدیر در توری که می خواهی

 

 به هر تاکی رسیدی مست بودی و نفهمیدی

 که پشت پیچ و خم ها مانده انگوری که می خواهی

 

 چه مردانی که با یک جذبه ی خود کشته ای اما

 نمی بینی سرِ این دار، منصوری که می خواهی

 

 کسی دیگر نمانده، تکیه گاه آخرت هستم

 نمی خواهی مرا این بار مجبوری که می خواهی

 

 دوباره کوله بارِ بسته یعنی می روی، باشد

 دلم را پس بده آن وقت هر گوری که می خواهی...

 

مهدی فرجی


احوالپرسی


روی شانه پاییز زدم


حالش را بپرسم


ناگاه ریخت!


گاهی پرسیدن حالی


چه دردهایی را زنده می کند...


نریمان ربیعی



یاد خدا

حسرتش به دلم مونده،

که یکبار نمازی قسمتم بشه ،

بدون یادی از دنیا ؛ پر از یاد خدا !

دلم به دو رکعتش هم راضیست ...





تنهایی


اندوهم را
نیمی به زمین دادم
نیمی به آسمــــــــــــــان
نیمــــــــــــی آب شد نیمی آبی

*
تنهایی ام را
نیمی به آسمان دادم
نیمی به زمیـــــــــــــــن
نیمی مــــــــــــــــــــــــ ـــاه شد
نیمی مــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــاهی ! !

*
سکوتم را
نیمی به زمین دادم
نیمی به آسمـــــــــــــان
نیمی رعــــــــــــــــــــــد شد
نیمی طــــــــــــــــــــــــ ــــــــوفان !
*
آیینه ی قفس نمی گذارد
پرنــــــــــــــــده فراموش کند
یــــــــــــــــــــک لحظه تنهایی خود را !
سکوت هم نمی گذارد که من تنهایی خود را فراموش کنم !!
*
پرنده به پر بدل شد
پــــر به پـــــــــــــرنده
آب به آبــــــــــــــی بدل شد
مــــــــــاه به مــــــــــــــــــاهی
رعــــــــد به طـــــــــــــــــــــوفا ن
قــــــــــــــفـــــــــ ـــــس خـــــــــالـــــــی
جـــــــــــهان از عـــــــــــــشق تـــــــــــــهی
تــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــو به خودت بدل شدی
مــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــن به تنهایی



بن بست

هیچ کوچه ای به نام هیچ زنی نیست

و هیچ خیابانی …

بن بست ها اما فقط زنها را می شناسد انگار

در سرزمین من

سهم زنها از رودخانه ها تنها پل هایی است که

پشت سر آدمها خراب شده اند

... ... ...اینجا نام هیچ بیمارستانی

مریم نیست....

تخت های زایشگاهها اما

پر از مریم های درد کشیده ای است

که هیچ یک ، مسیح را

آبستن نیستند...... !!!!

معجزه


خیال با تو بودن را به هر که گفتم


جوابــم کرد،


بگذار هر کس هر چه میخواهد بگوید


من هنـــوز به معجـــزه ایمــان دارم





هوایی شدن


تـــــنهـا ،

بــی هـــوایـــی ..

آدمــی را خــفـه نــمی کـــنـد ..

گــاهـی ،

هـــوایـــی شـــدن ..

آرام آرام ..

بــــدون ِ روسیــاهـــی ..

خــامــوشــت مــی کـــــنـد !



چشمانش



همه میگویند چشمانش رنگارنگ است !


اما من میگویم چشمانش عسلی ست !


نه برای رنگش !


چون شیرینترین خاطراتم در چشمانش بود





هیچ زنی تمام نمی شود...




هیـــــــــــچ زنی

تمـــــــــــام نمی شود

وقتی …

امتداد نگاه یک مرد

تنــــــــــــــــــها

به او ختم می شود

اگر نه … که ما مـــــــــــرده ایم

و ســــــــالها بعد از این

مردانی بی چـــــشم

سر از گورستانی در می آورند …

پر از زنانِ تمــــــــــام شده ای

که از عشق

” رو” گردانده اند


ماندانا طورانی