احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...
احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...
آتش گرفته دفتر شعرم به اسم تو
فالی نمانده تا به تو یلدایی اش کنم
بی خود به فال نیک نگیر این ترانه را
عشقی نمانده تا به تو لیلاییاش کنم
( فاطمه شمس )
رها
دوشنبه 30 آذر 1394 ساعت 10:45
شعرم خراب،شورم خراب،وان حال مغرورم خراب
باران زده برچشم من،سیمای رنجورم خراب
از دشت و دریا دلزده،چون موج بر ساحل زده
برگشته از مُلک سکوت،آن مُلک محصورم خراب
ای وای از این حال و هوا،دردم نشد با می دوا
وین باده بر من ناروا،کان باغ انگورم خراب
اندر میان دخمه ای،برساز خود یک زخمه ای
هم تار من ناکوک غم،هم لحن مسرورم خراب
از خلق تنهایی مراست،وز جمع منهایی مراست
کاندر توان زندگی،هم جذر و مجذورم خراب
از شعرهای دم به دم،ازدردهای بیش و کم
هم آرزوهایم بر آب،هم کاخ معمورم خراب
علی دلقندی
رها
دوشنبه 30 آذر 1394 ساعت 10:39
خوش باش در آن دم
که غمی رو به تو آرد......
بگذارکه غم نیز
رَود شاد ز دستت.....
صابر همدانی
رها
دوشنبه 30 آذر 1394 ساعت 10:30
همچون انار
خون دل از خویش می خوریم
غم پروریم
حوصله ی شرح قصه نیست ..
فاضل_نظری
رها
دوشنبه 30 آذر 1394 ساعت 10:06
تو مرا آزردی
که خودم کوچ کنم از شهرت
تو خیالت راحت !
میروم از قلبت ...
میشوم دورترین خاطره در
شبهایت...
تو به من میخندی
و به خود میگویی :
باز می آید و میسوزد
از این عشق ولی ...
برنمی گردم ، نه
میروم آنجا که دلی بهر دلی تب دارد ...
عشق زیباست و حرمت دارد ...
مولودمهدى
رها
یکشنبه 29 آذر 1394 ساعت 21:53
خوب کردی وقت رفتن آمدی دیدی مرا
گر نمی دیدی مرا دیگر نمی دیدی مرا...!
"هلالی جغتایی"
رها
یکشنبه 29 آذر 1394 ساعت 21:35
بوی یلدا را میشنوی؟
انتهای خیابان آذر ...
باز هم قرار عاشقانه پاییز و زمستان ...
قراری طولانی به بلندای یک شب....
شب عشق بازی برگ و برف...
پاییز چمدان به دست ایستاده ....
عزم رفتن دارد....
آسمان بغض میکند ...
میبارد...
خدا هم میداند عروس فصل ها چقدر دوست داشتنیست ..
دقیقه ای بیشتر مهلت ماندن میدهد ....
آخرین نگاه بارانی اش را به درختان عریان میدوزد ..
دستی تکان میدهد ......
قدمی برمیدارد سنگین و سرد
کاسه ای آب
میریزم پشت پای پاییز... و....
تمام میشود ...
پاییز ای آبستن روزهای عاشقی
رفتنت به خیر...
رها
شنبه 28 آذر 1394 ساعت 20:46
یلدا
آخرین دلبریِ پائیز است...
مانند زنی که درست لحظهٔ رفتن،
گیسوان مشکی بلندش را باز می کند...!
آرش_شریعتی
رها
شنبه 28 آذر 1394 ساعت 20:34
من از میان همه شما
منتظر کسی بودم
که
نیامد...
نیامدن هزار بهانه می خواست و
آمدن یکی...
رها
شنبه 28 آذر 1394 ساعت 18:43