خورشید را ب من قرض میدهی ؟

خدایا

خورشید را ب من قرض میدهی ؟

از تو ک پنهان نیست ،
سرزمین خیالم دوباره یخ بسته است . . . !

یاد خدا

حسرتش به دلم مونده،

که یکبار نمازی قسمتم بشه ،

بدون یادی از دنیا ؛ پر از یاد خدا !

دلم به دو رکعتش هم راضیست ...

خدایـــــــــــااااا …

خدایـــــــــــااااا …

من دلـــم را صــابــون زدم به عـشـــق او

چـــرا چـشـمانـم می سـوزنــــد؟ …

اراده

خداوندا ! اراده ام را به زمان کودکی بازگردان
همان زمان که برای یکبار ایستادن
هزار بار می افتادم
اما ناامید نمی شدم...

تمنا می کنم خدا...

خــــــدایـــــا...

آغوشت را امشب به من می دهی ؟

برایِ گفتن!چیزی ندارم

اما برای ِ شنفتن ِ حرفهایِ تو گوش بسیار . .
می شود من بغض کنم

  تو بگویی :

مگر خدایت نباشد که تو اینگونه بغض کنی . .

می شود من بگویم خدایا ؟

تو بگویی : جانِ دلم . .

می شود بیایی ؟

تــــمــــنــــا می کنم

گریه های یواشکی

خدایا اون دنیا اگه خواستی گناهای یواشکی مون رو نشون بدی,
گریه های یواشکی مون رو هم نشون بده...!