آخر ِ تمام ِ قصه های ما را خوب ننوشته اند،
برای رسیدن تلاشی نیست
وقتی مقصد همیشه نامعلومه...

می تواند که تو را سخت زمینگیر کند
درد یک بغض اگر بین گلو گیر کند
آسمان بر سرم آوار شد آن لحظه که گفت
قسمت این است بنا نیست که تغییر کند
گفت امید به وصل من و تو نیست که نیست
قصد کردست که یک روزه مرا پیر کند
گفت دکتر: من و تو مشکلمان کم خونیست
خون دل میخورم ای کاش که تاثیر کند
در دو چشم تو نشستم به تماشای خودم
که مگر حال مرا چشم تو تصویر کند
خواب دیدم که شبی راهی قبرستانم
نکند خواب مرا داغ تو تعبیر کند
مشت بر آینه کوبیدم و گفتم شاید
بشود مثل تو را آینه تکثیر کند
سیدتقی سیدی
بعضی وقت ها دوست دارم
وقتی بغضم میگیره خدا بیاد پائین
اشکامو پاک کنه دستمو بگیره وبگه:
ادم ها اذیتت میکنن؟؟
بیابریم پیش خودم.....
برای رسیدن تلاشی نیست
وقتی مقصد همیشه نامعلومه...
آدمی غرورش را خیلی زیاد!
شاید بیشتر از تمام داشته هایش دوست می دارد!
حالا ببین اگر خودش، غرورش را به خاطر تو، نادیده بگیرد، چه قدر دوستت دارد!
و این را بِفهم آدمیزاد!
کسانی که فقط لبخند میزنند ولی چشاشون پراز غمه ...
اینها درونشون یک زلزله 10 ریشتره ...
فقط دارند مقاومت میکنند ...
اینها به تلنگری فرو میریزند ...
مبادا کاری کنید روی شما خراب شوند ...
آنوقت دیگه جمع کردنشان کار هر کس نیست ..