دفتر مشق

کوچک که بودم کشتی هایم که غرق می شد

سریع برگی از دفتر مشقم می کندم و دوباره

یکی عین آن را می ساختم !

حالا ولی روزهاست که کشتی هایم غرق شده و

تنها در حسرت آنم که چرا دیگر دفتر مشقی ندارم ؟!

بگذر

بگذر بهار ،

حالم با تو خوب نمی شود …

پاییز حال مرا خوب می شناسد !

قرار و مدار

تو قرار من باش

تا من مَدارت شوم ...

چه قرار و مَداری بهتر از ما ؟!

دنیا خالی ست ...

حس میکنم دنیا خالی ست ...

.

.

مگر تو چند نفر بودی ؟؟

لحظه ی تشییع من

لحظه ی تشییع من از دور بویت می رسید

تا دو ساعت بعد مرگم همچنان جان داشتم..!

بزودی

پریروز شناختمت،

دیروز عاشقت شدم،

و امروز...

دیوانه ات هستم !

اگر همه چیز همینطور خوب پیش برود؛

بزودی برایت خواهم مُرد!

فاصله یعنی

عاشقم کن تا بیفتم

عشق کشف اتفاقه

وحشت از دوری ندارم

فاصله یعنی علاقه

چشمانِ قشنگ تو

بودنت حس عجیبی ست که دیدن دارد

ناز چشمانِ قشنگ تو کشیدن دارد

چشم تو ریخته بر هم من معمولی را

یک نگاه تو به من جامه دریدن دارد

از یادت در امان نیستم

هیچ جای این شهر

از یادت در امان نیستم .

حتی به کوچه ی علی چپ که می زنم ..!

دفتـر خاطراتــ

کـاش دفتـر خاطراتــم

چراغ جادو بود

تا هر وقت از سـرِ دلتنگــی

به رویش دست میکشیدم

تــو از درونش

با آرزوی من بیرون می آمدی!