ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
ﺷﺒﯽ ﺩﺭ ﮐﻨﺞ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ , ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺗﯿﻎ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﻢ ..
ﺑﮕﻔﺘﻢ :
ﺧﺎﻟﻘﺎ , ﻳﺎﺭﺏ ﺗﻮ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻣﺴﺘﻢ؟
ﮐﺠﺎﺋﯽ ﺗﻮ؟ ﭼﻪ ﻫﺴﺘﯽ ﺗﻮ؟ ﭼﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺗﻮ ﺍﺯﻗﻠﺒﻢ؟
ﺗﻮ ﺍﺯ ﻣﺴﺘﯽ ﭼﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ؟ ﺗﻮ ﺍﺯ ﻋﻤﺮﻡ ﭼﻪ ﻣﯿﺠﻮﺋﯽ؟
ﺗﻮ ﻓﺮﻋﻮﻥ ﺭﺍ ﺧﺪﺍ ﮐﺮﺩﯼ ...
ﺗﻮ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺭﺍ ﺯ ﻓﺮﻫﺎﺩﺵ ﺟﺪﺍ ﮐﺮﺩﯼ ...
ﺳﭙﺮﺩﻯ ﺗﯿﻎ ﺑﺮ ﻇﺎﻟﻢ , ﺑﻪ ﻣﻈﻠﻮﻣﺎﻥ جفا ﮐﺮﺩﯼ ...
ﺑﻪ ﺁﻥ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺧﻮﻧﺨﻮﺍﺭﺕ , ﺗﻮ ﻇﻠﻢ ﺭﺍ ﻋﻄﺎ ﮐﺮﺩﯼ ...
ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺩﻳﺮﻳﻨﻢ , ﺳﻮﺍ ﮐﺮﺩﻯ ...
ﺳﭙﺲ ﮔﻮﻳﯽ : ﻧﺸﻮ ﮐﺎﻓﺮ ... ؟
ﺗﻮ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻣﺴﺘﻢ ....؟؟
ﺧﺪﺍﯾﺎ ﮔﺮ ﻋﺰﯾﺰﺕ ﺭﺍ ﮐﺴﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﻣﺴﺘﯽ ﺩﺭ ﺑﻐﻞ ﮔﯿﺮﺩ
ﺗﻮ ﺁﯾﺎ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺍﺯ ﺻﺒﺮ ﺍﯾﻮﺑﺖ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻗﺮﺁﻥ
ﺟﺎﻭﯾﺪﺕ ﺳﺨﻦ ﺁﺭﯼ؟
ﺗﻮ ﺑﯽ ﭘﺮﺩﻩ ﮐﻔﺮ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﮔﻔﺖ .. ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﮔﻔﺖ؟؟
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ ﻏﺮﻭﺭﻡ ﺭﺍ ﻫﻮﺱ ﺩﺍﺭﺍﻥ ﺷﮑﺴﺘﻨﺪ ﻭ
ﺟﻮﺍﻧﯽ ﺍﻡ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪﻭ ﻫﻨﻮﺯﻡ ﭘﺎﯼ ﻣﯿﮑﻮﺑﻨﺪ
ﻭ ﻣﯽ ﺭﻗﺼﻨﺪ ﻋﺠﺐ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺑﯽ ﺭﺣﻤﯽ ﻋﻄﺎ ﮐﺮﺩﯼ
ﺧﺪﺍ ﺑﯽ ﭘﺮﺩﻩ ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ ... ﺧﻄﺎ ﮐﺮﺩﻯ
ﺧﻄﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻧﻤﯿﺒﺨﺸﻢ ....
ﺗﻮ ﺩﺳﺘﻢ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩﻯ
شاعر:؟؟
نمی گویم برایت شعر، آن جوری که می خواهی
نمی بینی در این آیینه منظوری که می خواهی
خودم فرهادم اما حیف! شیرین نیستی، تلخی
نمک دارم! ولی این نیست آن شوری که می خواهی
پَری ها سهم ماهیگیر بدبخت اند و شرمنده
نمی اندازدت تقدیر در توری که می خواهی
به هر تاکی رسیدی مست بودی و نفهمیدی
که پشت پیچ و خم ها مانده انگوری که می خواهی
چه مردانی که با یک جذبه ی خود کشته ای اما
نمی بینی سرِ این دار، منصوری که می خواهی
کسی دیگر نمانده، تکیه گاه آخرت هستم
نمی خواهی مرا این بار مجبوری که می خواهی
دوباره کوله بارِ بسته یعنی می روی، باشد
دلم را پس بده آن وقت هر گوری که می خواهی...
مهدی فرجی
یا که ناقص پس مده یا اینکه کامل پس بگیر
من دل آسان میدهم، باشد تو مشکل پس بگیر
بیش از این با موج از اعماق خود دورم مکن
این صدف را از کف شنهای ساحل پس بگیر
ای خدایی که برایم نقشه دائم میکشی
برق جادو را از این چشم مقابل پس بگیر
من خودم گفتم فلانی را برایم جور کن
پس گرفتم حرف خود را از ته دل، پس بگیر!
مِهر او بر گِرد من میپیچد و میپیچدم
مُهر مارت را از این حوریشمایل پس بگیر
در مسیر خانهاش دیشب حریفان ریختند
نعش ما را لااقل از این اراذل پس بگیر
"کاظم بهمنی"
میان کوچه ها رفتی، به هر بیگانه شک کردم
به رفت و آمد مشکوک صاحب خانه شک کردم
چرا پس دیر کرده ؟ هان ؟ چرا آخر نمی آید ؟
تو رفتی تا که برگردی ، چه بی صبرانه شک کردم
درون باغ وقتی که به آن پروانه خندیدی
نمی دانم چه شد حتی به ان پروانه شک کردم
تو در آغوش من بودی ، صدایی ناگهان آمد
به رخت اویز و دیوار و چراغ خانه شک کردم
هم اینکه رو بروی آینه رفتی و برگشتی
به سنجاق و تل و موگیر و عطر و شانه شک کردم
تو هر جایی که خندیدی به هرکس یا که هر چیزی
من مجنون زنجیری ، من دیوانه شک کردم
سید تقی سیدی