اندیشیدن به اندیشیدنِ دیگران ؛
ترسیدن از اندیشیدنِ دیگران درباره تو ؛
این حد بی خودی است ..
که تو در خود چندان جلف و سبک شده ای که بیم داری
از اینکه دیگران چگونه به تو خواهند اندیشید ،
هم از این رو هیچت در اندیشه نیست
جز اینکه به طبع دل دیگران خود را برقصانی و بچرخانی ..
از آنکه نقطه ی اطمینان در خود را گم کرده ای ،
از دست به داده ای و به اسارت داوری های این و آن در آمده ای
بدین هنگام دیگر تو نیستی که با دیگران روزگار می گذرانی
به سانی که دیگران با تو ؛
بلکه این تصور ترس زده ی حضور دیگران است در تو
که تو را از تو بازستانده است .. { محمود دولت آبادی }