ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
زنی به هیأت دوشیزه های دربار است
مرا کشانده به شیراز دورهی سعدی
زنی که هفت قدم در نرفته عطار است
شبی گره شد و روزی به کار من افتاد
به گریه گفتمش از اشتباه من بگذر!
زنی که در شبِ مسعودیِ نشابورش
زنی که بوی شراب از نفس زدنهایش
اگر به «ری» برسد، ری اگر به وی برسد
پابند کفشهای سیاه سفر نشو
یا دست کم بخاط من دیرتر برو
دارم نگاه می کنم و حرص می خورم
امشب قشنگ تر شده ای - بیشتر نشو
کاری نکن که بشکنی امـ...ا شکسته ای
حالا شکستنی ترم از شاخه های مو
موضوع را عوض بکنیم از خودت بگو -
به به مبارک است :دل خوش - لباس نو
دارند سور وسات عروسی می آورند
از کوچه های سرد به آغوش گرم تو
هی پا به پا نکن که بگویم سفر به خیر
مجبور که نیستی بمانی ...ولی نرو.....
مهدی فرجی
نمی گویم برایت شعر، آن جوری که می خواهی
نمی بینی در این آیینه منظوری که می خواهی
خودم فرهادم اما حیف! شیرین نیستی، تلخی
نمک دارم! ولی این نیست آن شوری که می خواهی
پَری ها سهم ماهیگیر بدبخت اند و شرمنده
نمی اندازدت تقدیر در توری که می خواهی
به هر تاکی رسیدی مست بودی و نفهمیدی
که پشت پیچ و خم ها مانده انگوری که می خواهی
چه مردانی که با یک جذبه ی خود کشته ای اما
نمی بینی سرِ این دار، منصوری که می خواهی
کسی دیگر نمانده، تکیه گاه آخرت هستم
نمی خواهی مرا این بار مجبوری که می خواهی
دوباره کوله بارِ بسته یعنی می روی، باشد
دلم را پس بده آن وقت هر گوری که می خواهی...
مهدی فرجی