من را به غیر عشق به نامی صدا نکنغم را دوباره وارد این ماجرا نکن
بیهوده پشت پا به غزلهای من نزنبا خاطرات خوب من اینگونه تا نکن
موهات را ببند دلم را تکان ندهدر من دوباره فتنه و بلوا به پا نکن
من در کنار توست اگر چشم وا کنیخود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن
بگذار شهر سرخوش زیبائیت شودتنها به وصف آینه ها اکتفا نکن
امشب برای ماندنمان استخاره کن
صدایم کن تا مرا در آغوش کشد زندگی
همانند پروانه ای سبک در آغوش گلبرگها
صدایم کن تا زیبا شود صدای زندگی
همانند خش خش برگ های پاییز بر سنگ فرش خیال
صدایم کن تا بند بند وجودم فدایت شود
آنگونه که حرف نامم را آوا میکنی
صدایم کن تا خشتی تازه نهم برین ویرانه
صدایم کن تا از قفس پرواز کنم سوی آسمان
صدایم کن…