ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
شـــــب قراریست که
ستـــاره برای بوسیــــدن ماه میگـــذارد
وچه زیبـــاست شرم زمیــــن
که خــــودش را به خـــــواب میزنــــد...
کنج گلویم قبرستانیست ...
پر از احساساتی که زنده به گور شده اند!
قبرستانی به نام بغض...
نمیدانم چرا افتاد در دستم انار تو
چگونه دانه هایم ریخت پای شاخسار تو
مجابم کن..بدانم!کی شدم آن دشت بی تابی
که می تازند در من اسب های بی سوارتو؟
به نارنج و به باد مشرقی حساسیت دارم
به هر عطری که دل را می کشد سوی دیار تو
چه می کردی اگر یک روز دنیا مال ما می شد!؟
تمام جاده ها این سو و من آن سو کنار تو
بیا روراست باش و گفتنی ها را بگو بامن
که دلگیرم هنوز از جمله های درد دار تو
به پر حرفی نیازی نیست،میدانم که میدانی
زمستان مانده در تقویم روحم تا بهار تو
حسنا محمدزاده
مرد رویایی کسیه که حتی وقتی مثل سگ و گربه به جون هم افتادین
شب نذاره از تو بغلش جم بخوری و بگه : آشتی نکردیما !
ولی “من” بدون “تو” خوابم نمیبره
دلم بالکنی می خواهد رو به شهر...
و کمی باد خنک و تاریکی...
یک فنجان بزرگ قهوه...
یک جرعه تو...
یک جرعه من...
و سکوتی که در آن دو نگاه گره خورده باشد...
بی کلام...
می دانی!...؟
دلم یک ..من..می خواهد برای تو...
و یک..تو..تا ابد برای من
هیچوقت از تمام جونت برای کسی مایه نذار
یکمشو نگه دار
بعد از اینکه زد تو پَرت
برای نگه داشتن بغضت لازمت میشه