باتو هستم ای غریبه،
آشنایم میشوی؟
آشنای گریه های بی ریایم میشوی؟
من تمام درد باران را خودم فهمیده ام ...
مثل باران آشنای بی صدایم میشوی؟
این روزگار بی خدا تا زنده است
ای غریب آشنا،
آشنایی با خدایم میشوی؟
من که شاعر نیستم
شکل غزل را میکشم
رنگ سبز دلنشین صفحه هایم میشوی؟
ای غریبه با شکوه و دلخوشی
همسرای خنده های باصفایم میشوی؟
بوی غربت میدهد این لحظه های بی کسی
با تو هستم ای غریبه آشنایم میشوی؟؟؟؟
چه خبر از دل تو ؟
نفسش مثل نفسهای کوچک دل من می گیرد ؟
یا به یک خنده ی چشمان پر از ناز کسی میمیرد ؟
چه خبر از دل تو ؟
دل مغرور تو هم مثل دل عاشق من می گیرد ؟
مثل رؤیای رسیدن به خدا ..... همه شب تا به افق
دل من نیز آزادگی قلب تو .... پر می گیرد ؟
چه خبر از دل تو ؟
زندهیاد نجمه زارع
------------->انّاالیه الرّاجعون<---------------
من خود ز خود بیگانه ام ، من خود ندانم کیستم
هستِ من از هستی او ، گر او نباشد نیستم
هر سو به هر جا رو کنم ، رویش هویدا می شود
در آینه چون رو کنم ، معشوق پیدا می شود
او جوهر و او دایره ، او کلّ و من در کنگره
شرحش به عقلم می رسد ، عقلم به شرحش در گِرِِِه
هرگز خماری نا کشد ، هر کس ز جامش مست شد
نابود بودم ، بودِ من ، از جوهر او هست شد
در های و هوی میکده ، نام تو را هو می کشم
با اشک ، با مژگانِ خود ، راه تو جارو می کشم
بی دانه در دام تو شد ، این مهربان آهوی من
در گودِ تو بر خاک شد ، این ناتوان زانوی من
در من دگر مرده ست من ، مرده ست در من میم و نون
گر مرگ راهِ وصل ماست ، اِنّااِلیه الرّاجعون
حالا
هم من ، هم تو !
هر دو خوب می دانیم
این راه نه پایانی دارد ، نه وصالی
اما هنوز دوش به دوش می رانیم !
قانون خط های موازی یادت هست !؟
دو خط موازی هیچوقت به هم نمی رسند !
و سکوت می کنیم
هم من ، هم تو !
اصلا بیایک خط زیر قانون خط های موازی بنویسیم
دو خط موازی هیچوقت به هم نمی رسند
اما این دلیل نمی شود همدیگر را
دوست نداشته باشند ...
هم من ، هم تو !
دلتنگی
لحظه ای رهایم نمی کند
فقط از رنگی به رنگ دیگر در می آید
گاهی از آبی چشمانت
به سرخی لب هایت
و گاهی از سیاهی موهایت
به تیرگی بختم
کاظم خوشخو
از تمامِ پروانه هایِ عاشق
تمامِ کوچه هایِ بی عابر
از خیالِ آفتاب وُ نسیم
تانیمکت های بی قاعدهِ پارک ها
از شب،
نشانی تو را گرفته ام
همه تو را می شناسند
آنقدر که نامَت را زمزمه کردهاَم
ایرج تمجیدی
با تو من
راز بسی گفتم و
باز
هر زمان
چشمِ تو افتاد
به من
پرسیدی
در دلت
جای کسیست؟
.
.