یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...
یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

ببخش فاصله ها را که من کنار توام




ببخش فالم اگر دست دیگران افتاد
و قهوه ات که ننوشیده از دهان افتاد
دلت گرفت اگر از غریبی ام هر شب
و سهم بردنِ از بی نصیبی ام هر شب

اگر بخاطر من پک زدی به سیگاری
دلت گرفت ... و مشتی زدی به دیواری
بخاطرم به خیابان کشیده شد کارت

به پیک های فراوان کشیده شد کارت ...

که بغض کردی و مستی ت کار دستت داد
که گریه بودی و مردانگی شکستت داد
ببخش این همه دور از تو زنده می مانم
که قهوه می نوشم بی تو شعر می خوانم

نبودنم به اتاقت چقدر می آید
به چشم مشکی زاغت چقدر می آید
چقدر بی کسی ام بین بازوانت نیست
چقدر ... آه عزیزم ... زن جوانت نیست

به تخت خواب تهی مانده از هماغوشی ت
به طعم بوسه ی ماسیده بر لب گوشی ت
تمام زندگی ام را بلند گریه نکن
بخاطر من عزیزم ... بخند ! گریه نکن ...

و من که فاصله ها را عمیق می گریم
تمام این گِله ها را ... عمیق می گریم
مرا ببخش عزیزم ... که غصه دار توام
ببخش فاصله ها را ... که من کنار توام ...

ببخش بی تو خودم را غریب می بینم
به جان هرکه دلم را شکست ... غمگینم
تو درد زندگی ام را بلند گریه نکن ...
بخاطر من عزیزم ....
بخند ...


{ مهتاب یغما }



من صبورم اما...

من صبورم اما...

به خدا دست خودم نیست اگر می رنجم

یا اگر شادی زیبای تو را به غم غربت چشمان خودم می بندم

من صبورم اما...

چقدر با همه ی عاشقیم محزونم!

و به یاد همه ی خاطره های گل سرخ

مثل یک شبنم افتاده ز غم مغمومم..

من صبورم اما...

بی دلیل از قفس کهنه ی شب می ترسم

بی دلیل از همه ی تیرگی تلخ غروب

و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند...می ترسم

من صبورم اما...

آه...این بغض گران صبر چه می داند چیست!!!!







دلت را لازم دارم...!

از شعبده باز هم کاری ساخته نیست


گیرم طناب بکشد از دل من تا دل تو


گیرم با دستهایی به پهلو باز


که معلوم نیست برای حفظ تعادل است


یا برای بغل کردن تو


تمام طناب را راه بروم و نیفتم



گیرم گرم بنوشی ام


گرم بپوشی ام


گرم ببوسی ام


گرم تر...



یا گیرم این لبخند گرمت


سوژه ی معروف ترین نقاش قرن بعد شود


با این ها


چیزی از قد تنهایی های من


آب نمی رود


و هنوز شب ها روی شعرها


از این پهلو به آن پهلو...


برای دوست داشتنت


لبخندهایت را نه


دلت را لازم دارم...!