به سلامتی اونایی که هم دل دارن هم معرفت
اما کسی رو ندارن...
به سلامتی اونایی که تک پرن و با هر آشغالی نمیپرن...
به سلامتی تلخی روزگار که خیلی چیزارو میشه خواست
اما نمیشه داشت...
به سلامتی اونایی که غرور دلشون له میشه
ولی به حرمت رفیقشون فقط خون دلشو میخورن
وبه سلامتی تو عشقم
گاهی خسته می شوم
از بودنم
گاهی دلم می گیرد
گاهی از دیدار ها خسته می شوم
گاهی به دیدار ها دلتنگتر
گاهی یکی را صدا میزنم که به دادم برسد
گاهی فریاد کسی می شوم ، تا با من صدا بزند
گاهی با سکوتم ، فریاد کسی را جواب میدهم و به کمکش می شتابم
گاهی سکوتم ،فریاد می کند که به دادش برسم
گاهی فریادم ، سکوت می شود و اِنقدر آرام می شوم
که در میان فریاد ها به سکوت فرو می روم
آری فریاد من سکوت است !
چه با قاطعیت حکم میدهی که
“حواست رو جمع کن”
و من میمانم که چطور جمعش کنم
وقتی تمامش پیش توست !
همین که صدایم میکنی
همه چیز این جهان یادم میرود
یادم میرود که جهان روی شانهی من قرار دارد
یادم میرود سر جایم بایستم
پابهپا میشوم
زمین میلرزد…
نبود تو
قصه نیست
حقیقت پاییز است
در حسرت و آه
نبود تو
تراژدی گام من است
به روی فرش زرد تنهایی
به گاه تنگ
نبود تو
حقیقت تلخ من است
در بیهمراهی بازدم احساس
میان چشمانداز عریان درختان
و پاییز
جام شوکران خواهد بود
برای من
در نبود تو
به تمنای حضور
رضا نیکخو
خدایا آرزو ندارم که تمام دنیا مال من باشه
ولی یک خواهشی ازت دارم
اونی که دنیای منه ماله هیچکس نباشه.
پســر : سـلـام عــزیـــزم، چطــورے؟
دختــر : سـلـام گلـــم، خیـلے بــد ..
پســر : چــرا؟ چے شــده؟
دختــر : بـایـد جـدا بشیـــم
پســر : چـــــــــرا ؟
دختــر: یــہ خـانـوادہ اے مـטּ رو پسنــدیــدטּ واســہ پســرشــون، خـانـوادہ منــم راضیــטּ ..
الـانــم بـایــد ازت تشڪر ڪنــم بخـاطـر همـہ چیــز و بـایــد بــرم خــونـہ
چــوטּ مـــادر پســرہ اومــدہ میخــواد مــטּ رو ببینــہ...
پســر : اشڪات رو پــاڪ ڪــטּ...تــا بهتـــر جلــو چشــم بیـــاے...
چــوטּ مــادرم نمیخــواد عــروسـش رو غمگیــטּ ببینــہ... !!
امیــــــــدوارم ایــن روز بـــــــرای همـــه اتفـــــــــــاق بیفتــــــــــه