یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...
یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

خستگی

خستگــی
همیـشه به کـــوه کنـدن نیستـــ
خستگــی
گـاهــی همــین آخریـن جرعــه هــای امیــد استــ
وقتــی لیــوان
تـا بــه لبتـــ مــی رسـد
از دستتـــ می افتــد
خـــورد و خاکشیــر می شــود
و تـــو مـــی نشینــی بر کفـــ آشپـزخــانه و
بغض هــزارساله ات را مــی شکنــی زار زار

می خواهم نباشم



می خواهم نباشم

 کاش سرم را بردارم و برای یک هفته

 در گنجه ای بگذارم

 و قفل کنم!

 در تاریکی یک گنجه خالی

 و روی شانه هایم،

 در جای خالی سرم

 چناری بکارم

 و برای یک هفته،

 در سایه اش آرام بگیرم...!


هرچه آمد میبوسمت...



چیزی ندارم بگویم، قلمم خشک میشود گاهی از خستگی،


من حافظ باز میکنم، تو نیت کن


هرچه آمد میبوسمت...



گاهی اوقات خستگی گاهی اوقات دلتنگی


نمی دانم، از این "گاهی اوقات"ها خسته نمی شوم..؟!!

گاهی اوقات خستگی
گاهی اوقات دلتنگی
گاهی اوقات بازبینیِ خاطره ها
گاهی اوقات گریستن از ته دل
گاهی اوقات خندیدن از اعماق وجود ...
عجیب است!!
...
شاید چون به "اکثر اوقات" بیشتر بها می دهم،این "گاهی اوقات"ها خسته کننده نمی شوند.؟
منم و "اکثر اوقات" تنهایی

آه که اگر از دستم بر می آمد این"اکثر اوقات" را به "همیشه" بدل می ساختم.
...
حیف که تا تنهایی ِ همیشگی،کالبد خاکی، فاصله انداخته است.
و من، خسته از دق الباب نوبت،در لابلای ِ عقربه ی ِ گاهی اوقات،دست و پا می زنم.