یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...
یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

کسی با"موج" موهایت "کنار" آمد به غیر از من؟

کسی با"موج" موهایت "کنار" آمد به غیر از من؟

کسی با هستی اش پای قمار آمد به غیر از من؟


کدامین سنگدل فکر شکار افتاد غیر از تو؟

کدام آهو به میدان شکار آمد به غیر از من؟


تمام شهر در جشن "تماشا"ی تو حاضر شد

تمام شهر آن شب در شمار آمد به غیر از من


برایت دستمال کاغذی بودم،ولی آیا

کسی در لحظه ی بغضت به کار آمد به غیر از من؟


مرا از"جمع" خاطرخواه ها"منها" کن ای "حوا"

تو را کافیست "آدم" هرچه بار آمد به غیر از من

 

حسین زحمتکش



آدم



نامت چه بود؟
آدم

فرزند؟
من را نه مادری نه پدری، بنویس اولین یتیم خلقت

محل تولد؟
بهشت پاک

اینک محل سکونت؟
زمین خاک

آن چیست بر گرده نهادی؟
امانت است

قدت؟
روزی چنان بلند که همسایه خدا،اینک به قدر سایه بختم به روی خاک


اعضاء خانواده؟
حوای خوب و پاک ، قابیل خشمناک ، هابیل زیر خاک

روز تولدت؟
روز جمعه، به گمانم روز عشق

رنگت؟
اینک فقط سیاه ، ز شرم چنان گناه

چشمت؟
رنگی به رنگ بارش باران ، که ببارد ز آسمان

وزنت؟
نه آنچنان سبک که پرم در هوای دوست
نه آ نچنان وزین که نشینم بر این خاک


جنست ؟
نیمی مرا ز خاک ، نیمی دگر خدا

شغلت ؟
در کار کشت امیدم

شاکی تو ؟
خدا

نام وکیل ؟
آن هم خدا

جرمت؟
یک سیب از درخت وسوسه

تنها همین ؟
همین!!!!

حُکمت؟
تبعید در زمین

همدست در گناه؟
حوای آشنا

ترسیده ای؟
کمی

ز چه؟
که شوم اسیر خاک

آیا کسی به ملاقاتت آمده؟
بلی

که؟
گاهی فقط خدا

داری گلایه ای؟
دیگر گلایه نه؟، ولی...

ولی چه ؟
حکمی چنین آن هم یک گناه!!؟

دلتنگ گشته ای؟
زیاد

برای که؟
تنها خدا

آورده ای سند؟
بلی

چه ؟
دو قطره اشک

داری تو ضامنی؟
بلی

چه کسی ؟
تنها کسم خدا

در آ خرین دفاع؟
می خوانمش چنان که اجابت کند دعا



آغوش ادم


حوا که بغض کند…


حتی خدا هم اگر سیب بیاورد….


چیزی بجز آغوش ادم ارامش نمیکند



نازنینم آدم...



پس از آفرینش آدم...خدا گفت به او..

نازنینم آدم...

با تو رازی دارم!..

اندکی پیشتر آی..

آدم آرام و نجیب..آمد پیش!!.

...زیرچشمی به خدا می نگریست!..

محو لبخند غم آلود خدا!..دلش انگار گریست...

نازنینم آدم!!.قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید!!!..

یاد من باش...که بس تنهایم!!.

بغض آدم ترکید...گونه هایش لرزید !!

به خدا گفت..

من به اندازه...

من به اندازه گلهای بهشت.......نه...

به اندازه عرش..نه....نه

من به اندازه تنهاییت..ای هستی من..دوستدارت هستم!!

آدم..کوله اش را برداشت

خسته و سخت قدم برمی داشت!...

راهی ظلمت پرشور زمین..

طفلکی بنده غمگین.. آدم!..

در میان لحظه ای جانکاه..هبوط...

زیر لبهای خدا باز شنید...

نازنینم آدم !...نه به اندازه ی تنهایی من...

نه به اندازه ی عرش...نه به اندازه ی گلهای بهشت !...

که به اندازه یک دانه گندم..تو فقط یادم باش !!!

نازنینم آدم...

نبری از یادم.....


GOD by skuum

به غیر از من


کسی با"موج" موهایت "کنار" آمد به غیر از من؟

کسی با هستی اش پای قمار آمد به غیر از من؟


کدامین سنگدل فکر شکار افتاد غیر از تو؟

کدام آهو به میدان شکار آمد به غیر از من؟


تمام شهر در جشن "تماشا"ی تو حاضر شد

تمام شهر آن شب در شمار آمد به غیر از من


برایت دستمال کاغذی بودم،ولی آیا

کسی در لحظه ی بغضت به کار آمد به غیر از من؟


مرا از"جمع" خاطرخواه ها"منها" کن ای "حوا"

تو را کافیست "آدم" هرچه بار آمد به غیر از من

 

حسین زحمتکش





برﺍﯼ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ


برﺍﯼ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺁﺩﻡ ﻛﺴﯽ ﺭﺍ عاشقانه ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ،


ﺑﺎﻳﺪ ﺳﺨﺖ ﺑﻪ ﻫﻴﺠﺎﻥ ﺑﻴﺎﻳﺪ،


ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎﺯﯼ ﺩﻭ ﻃﺮﻓﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﺍﺭﺯﺵ ﺍﻧﺠﺎﻣﺶ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﺩ،


ﻭﻟﯽ ﺍﮔﺮ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﺎﺷﺪ ﺁﺩﻡ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﻳﯽ ﺑﺎﺯﯼ ﻛﻨﺪ،


ﺑﺎﺯﯼ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ !






وسوسه

به جرم وسوسه،


چه طعنه ها که نشنیدی حوا ...!


پس از تو ،


همه تا توانستند آدم شدند ...!!!


چه صادقانه حوا بودی ؛


و چه ریاکارانه آدمیم ...






از مد افتاده

دیـــــــگه آدم بودن از مد افتــــاده!!!

اگــــــه میخــــــوای امــــروزی باشــی!!!

بایــــــــــــــد "گــــــــــــــــــرگ" باشی


آدم غمگین


  آدم که غمگین می شود

خودش را جدا می کند از جمع

که مبادا آسیبی به خوشی های دیگران بزند

اما


مورد فراموشی قرار می گیرد