بى صدا
بى تصویر
مثلِ ماهی در آبهای تاریک
که لب مى زند و
معلوم نیست
حبابها کلمهاند
یا بوسههایی از دلتنگی
توماس_ترانسترومر
پای چشمانم گودالی ست از بیداری ها …
شب هایی که تو چشم می گذاری
و من به دنبال خواب هایم می گردم
از خستگی روز همین خواب پر از راز
کافیست مرا،ای همه خواسته ها تو
دیشب من و تو بسته ی این خاک نبودیم
من یکسره آتش،همه ذرات هوا تو
پژواک خودم بودم و خود را نشنیدم
ای هرچه صدا،هرچه صدا،هرچه صدا-تو
آزادگی و شیفتگی مرز ندارد
حتی شده ای از خودت آزاد و رها تو
یا مرگ و یا شعبده بازان سیاست؟
دیگر نه و هرگز نه،که یا مرگ که یا تو
وقتی همه جا از غزل من سخنی هست
یعنی همه جا تو، همه جا تو، همه جا تو
تا شرح دهم، از همه ی خلق چرا تو؟
پاسخ بده ازاین همه مخلوق چرا من؟
محمد علی بهمنی