یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...
یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

گل


گلی از شاخه اگر می چینیم


برگ برگش نکنیم


و به بادش ندهیم


لا اقل لای کتاب دلمان بگذاریم


هی بخوانیم و ببوسیم و معطر بشویم


شایداز باغچه کوچک اندیشه مان گل روید


سهراب سپهری


خار و گل


غنچه از خواب پرید و گلی تازه به دنیا آمد.

خار خندید و به گل گفت : سلام و جوابی نشنید

خار رنجید ولی هیچ نگفت...

ساعتی چند گذشت گل چه زیبا شده بود،

دست بی رحمی آمد نزدیک،

گل سراسیمه ز وحشت افسرد...

لیک آن خار در آن دست خزید

و گل از مرگ رهید ...

صبح فردا که رسید

خار با شبنمی از خواب پرید

گل صمیمانه به او گفت : سلام



پناهم می دهی؟

پناهم می دهی امشب ؟

میان آب و گل رقصان ،

میان خار و گل خندان در آن آغوش نورانی ،

پناهم می دهی امشب ؟

دل و دین در کف یغما و من تنها در این هنگام روحانی ،

 پناهم می دهی امشب ؟

خیلی دورترها

 

گاهی دیوانگیم گُل می کند ،

می خواهم  بروم  دور

خیلی دور ...

یک جایی که خودم را فراموش کنم .

فراموش شوم ،

گم شوم ،

نابود شوم .

می خواهم از خود بگریزم ،

بروم خیلی دور .