-
من نمی دانم چیست
جمعه 29 خرداد 1394 04:27
من نمی دانم چیست که چنین زار و پریشان شده ام ... و چرا ؟! مژه بر هم زدنی اشک مرا می ریزد ... نکند باز من عاشق شده ام ؟! من نمی دانم چیست آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری ست ؟! و مرا می شکند ... می سوزد ... و چنین زود به هم می ریزد ... نکند باز من عاشق شده ام ؟! راستی ! نگرانیِ من از بابت چیست ؟!! و چرا اینهمه رفتار تو...
-
لحظه ای مثل من تصور کن...
پنجشنبه 28 خرداد 1394 12:45
لحظه ای مثل من تصور کن پای قول و قرار یک نفری ترس شیرین و مبهمی دارد اینکه در انحصار یک نفری ! بار ها پیش روی آیینه زل زدی توی چشم های خودت با خودت فکر کرده ای چه شده که به شدت دچار یک نفری ؟!.. " چشم های سیاه سگ دار "ش شده آتش بیار معرکه ات و تو راضی به سوختن شده ای چون که دار و ندار یک نفری (عاقبت با زغال...
-
اندیشیدن به اندیشیدنِ دیگران
پنجشنبه 28 خرداد 1394 12:32
اندیشیدن به اندیشیدنِ دیگران ؛ ترسیدن از اندیشیدنِ دیگران درباره تو ؛ این حد بی خودی است .. که تو در خود چندان جلف و سبک شده ای که بیم داری از اینکه دیگران چگونه به تو خواهند اندیشید ، هم از این رو هیچت در اندیشه نیست جز اینکه به طبع دل دیگران خود را برقصانی و بچرخانی .. پس بی خود شده ای .. از آنکه نقطه ی اطمینان در...
-
مثل هر شب هوس عشق خودت زد به سرم
چهارشنبه 27 خرداد 1394 23:44
مثل هر شب هوس عشق خودت زد به سرم چند ساعت شده از زندگی ام بی خبرم این همه فاصله ، ده جاده و صد ریل قطار بال پــرواز دلم کو که به سویت بپرم ؟ از همان لحظه که تو رفتی و من ماندم و من بین این قافیه ها گم شده و در به درم تا نشستم غزلی تازه سرودم که مگر این همه فاصله کوتاه شود در نظرم بسته بسته کدئین خوردم و عاقل نشدم پدر...
-
تا بوده همین بوده نگاهی به نگاهی
دوشنبه 25 خرداد 1394 23:57
تا بوده همین بوده نگاهی به نگاهی می افتد و میسوزد دل در تب آهی من را به تو این نذر و دعاها نرساندند ای کاش مهیا بشود گاه گناهی من لالم و این حجم ورم کرده دهان نیست زخمی است که وا میشود از عشق تو گاهی بر زلزله جا مانده کسی خرده نگیرد میترسد از دیدن هر سقف و پناهی لبخند بزن سرخ لب من که منوط است زیبایی هر تنگ به رقصیدن...
-
صد ره به رخ تو در گشودم من
دوشنبه 25 خرداد 1394 23:54
صد ره به رخ تو در گشودم من بر تو دل خویش را نمودم من جان مایه ی آن امید لرزان را چندان که تو کاستی، فزودم من می سوختم و مرا نمی دیدی امروز نگاه کن که دودم من تا من بودم نیامدی، افسوس! وانگه که تو آمدی، نبودم من شاعر:؟؟
-
روسری فهمیده دارد صبر من سر می رود
شنبه 23 خرداد 1394 14:02
روسری فهمیده دارد صبر من سر می رود نم نم و بــانــاز هی دارد عقب تر می رود! دست نامریی ِ باد و دسته های تار مو وای این نامرد با آنها چه بد ور می رود می زنی لبخند و بیش از پیش خوشگل می شوی اختیــــار ایـن دلــم از دست مــن درمـی رود واژه های شعر من کم کم سبک تر می شوند این غــزل دارد بـه سمت سبک دیگـــر می رود! پــا...
-
شـــــب...
شنبه 23 خرداد 1394 13:59
شـــــب قراریست که ستـــاره برای بوسیــــدن ماه میگـــذارد وچه زیبـــاست شرم زمیــــن که خــــودش را به خـــــواب میزنــــد...
-
و...
شنبه 23 خرداد 1394 13:40
و زاده می شویم چون حبابی عمر می گذرانیم چون کفی می میریم چون موجی .. { شمس لنگرودی }
-
کسی با"موج" موهایت "کنار" آمد به غیر از من؟
شنبه 23 خرداد 1394 13:31
کسی با"موج" موهایت "کنار" آمد به غیر از من؟ کسی با هستی اش پای قمار آمد به غیر از من؟ کدامین سنگدل فکر شکار افتاد غیر از تو؟ کدام آهو به میدان شکار آمد به غیر از من؟ تمام شهر در جشن "تماشا"ی تو حاضر شد تمام شهر آن شب در شمار آمد به غیر از من برایت دستمال کاغذی بودم،ولی آیا کسی در لحظه ی...
-
چقدر وحشتناک است
جمعه 22 خرداد 1394 10:21
جدایی آنقدر سخت نبود که نتوانیم شعری بگوییم یا گرسنگی را از یاد ببریم ... چقدر وحشتناک است که جدایی زیاد هم سخت نیست. الهام اسلامی
-
اندوه
جمعه 22 خرداد 1394 10:14
اندوه کوچ نمی داند آشیان می سازد وُ پرواز فراموشش می شود... سیما حجازی
-
شاید
جمعه 22 خرداد 1394 10:10
شاید دیگر هیچوقت حرف نزنم اگر امکانِ در آغوش کشیدنت را داشته باشم... افشین یداللهی
-
خواستند...
جمعه 22 خرداد 1394 09:57
خواستند از عشق آغوش و بوسه را حذف کنند عشق از آغوش و بوسه حذف شد!! افشین یداللهی
-
وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید
پنجشنبه 21 خرداد 1394 11:46
وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید وقتی زمین ناز تو را در آسمانها می کشید وقتی عطش طعم تو را با اشکهایم می چشید من عاشق چشمت شدم ، نه عقل بود و نه دلی چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلی یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود آندم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود وقتی که من...
-
همین که...
پنجشنبه 21 خرداد 1394 11:42
همین که پیش هم باشیم، همین که فرصتی باشه همین که گاهی چشمامون، تو چشم آسمون واشه همین که گاهی دنیار و با چشمای تو می بینم همین که چشم به راه تو میون آینه می شینم بازم حس می کنم زنده ام بازم حس می کنم هستم بگو با بودنت دل رو به کی غیر تو می بستم همین که میشه یادت بود، تو روزایی که درگیرم که گاهی ساده می خندم، گاهی سخت...
-
پرواز
چهارشنبه 20 خرداد 1394 20:43
گفتی دوستت دارم و من به خیابان رفتم. فضای اتاق برای پرواز کافی نبود. گروس عبدالملکیان
-
عزیزم دوستت دارم ولی با ترس و پنهانی
چهارشنبه 20 خرداد 1394 20:36
عزیزم دوستت دارم ولی با ترس و پنهانی که پنهان کردنٍ یک عشق یعنی اوج ویرانی ! دلم رنج عجیبی می برد از دوری ات ، اما نجابت می کند مانند بانو های ایرانی ... تحمل کردن این راز از من زن نمی سازد ! که روزی خسته خواهد شد دل از اندوه طولانی غمت را می خورد هر شب دل نازک تر از شیشه تو سنگی را نمی خواهی کنار شیشه بنشانی !! مرا...
-
خورشید را ب من قرض میدهی ؟
سهشنبه 19 خرداد 1394 11:34
خدایا خورشید را ب من قرض میدهی ؟ از تو ک پنهان نیست ، سرزمین خیالم دوباره یخ بسته است . . . !
-
شب های دلتنگی
سهشنبه 19 خرداد 1394 11:26
پیامبر شب های دلتنگی ام باش که من بی اعجاز، تو را مومنم !
-
انگشتانت را …
سهشنبه 19 خرداد 1394 11:23
انگشتانت را … به من قرض بده برای شمردن لحظه های نبودنت کم آورده ام!…
-
من را به غیر عشق به نامی صدا نکن
دوشنبه 18 خرداد 1394 21:02
من را به غیر عشق به نامی صدا نکن غم را دوباره وارد این ماجرا نکن بیهوده پشت پا به غزلهای من نزن با خاطرات خوب من اینگونه تا نکن موهات را ببند دلم را تکان نده در من دوباره فتنه و بلوا به پا نکن من در کنار توست اگر چشم وا کنی خود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن بگذار شهر سرخوش زیبائیت شود تنها به وصف آینه ها اکتفا نکن امشب...
-
من با تـــــــــــو خوشبخــــتم ...
شنبه 16 خرداد 1394 14:06
تو مثل همه ی مَردهایی هستی که دیده ام با یک تفاوت بزرگ که ... من با تـــــــــــو خوشبخــــتم ...
-
کنارت که هستم
شنبه 16 خرداد 1394 13:50
کنارت که هستم عمیق تر نفس میکشم … تا هوای باهم بودنمان را مبتلاتر شوم
-
عطر یادت
شنبه 16 خرداد 1394 13:31
در میان گلها عطر یادت را می بویم آسمانی تر از آنی که به نوشتن درآیی !
-
صدایم کن
شنبه 16 خرداد 1394 13:24
صدایم کن تا مرا در آغوش کشد زندگی همانند پروانه ای سبک در آغوش گلبرگها صدایم کن تا زیبا شود صدای زندگی همانند خش خش برگ های پاییز بر سنگ فرش خیال صدایم کن تا بند بند وجودم فدایت شود آنگونه که حرف نامم را آوا میکنی صدایم کن تا خشتی تازه نهم برین ویرانه صدایم کن تا از قفس پرواز کنم سوی آسمان صدایم کن…
-
واژه ی غریبیست عشق...
جمعه 15 خرداد 1394 21:55
واژه ی غریبیست عشق... لحظه ای آبادت میسازد، لحظه ای ویران! لحظه ای پادشاهی، لحظه ای گدا پر است از فراز و نشیب، دوری و نزدیکی تضاد و تفاهم، شک و یقین... عجیب قدرتمند است و جادو میکند! خانه ات آباد، ویرانگر لحظه هایم برقرار باشی در دلم تا همیشه ای فاتح شبهای با تو بودنم ... ای عشق...
-
آروم میگیرم وقتی …
چهارشنبه 13 خرداد 1394 19:52
آروم میگیرم وقتی … دستاتو آروم میگیرم
-
همیشه حرفِ تو بوده
چهارشنبه 13 خرداد 1394 19:51
میانِ جمع رفیقان همیشه حرفِ تو بوده تو هر زمان که بیایی حلال زاده حسابی
-
مرد و زن ندارد ...
دوشنبه 11 خرداد 1394 00:02
مرد و زن ندارد ... به نقطه ی ما شدن که رسیدی ، شور انگیزترین باش برای عاشقانه هایت ... میان مردم فریاد بزن دوستت دارم و اگر کسی چشم غره ای رفت ، دعایش کن تا عاشق شود ...