-
بهترین لباس
جمعه 22 آبان 1394 12:43
بهترین لباس بیشترین عمرش را در کمد لباس بود این هم نتیجه بهترین بودن...
-
قول
چهارشنبه 20 آبان 1394 21:18
که قول داده ای و داده ام قوی باشیم، که قول داده ای و داده ام... ولی سخت است..!
-
آدم ها...
چهارشنبه 20 آبان 1394 21:14
آدم ها وقتی می آیند موسیقی شان را با خود می آورند.. وقتی می روند با خود نمی برند! آدم ها می آیند و می روند ولی دلتنگی هایمان... شعرهایمان... رویاهای خیس شبانه...می مانند! جا نگذارید! هر چه که روزی با خودتان آورده اید با خودتان ببرید! وقتی که می روید دیگر به خواب و خاطره آدم برنگردید... هرتا مولر
-
حفظ کن فاصله را
چهارشنبه 20 آبان 1394 21:04
آسمانی تر از آنی که کنارت باشم حفظ کن فاصله را تا به تو عادت نکنم...
-
دل بارانی
چهارشنبه 20 آبان 1394 20:57
شست باران همه ی کوچه خیابان ها را پس چرا مانده غمت بر دل بارانی من..؟؟
-
گورِ گردان
چهارشنبه 20 آبان 1394 20:53
این که با خود می کشم هر سو، نپنداری تن است گورِ گردان است و در او، آرزوهای من است!
-
رفتنت ...
سهشنبه 5 آبان 1394 20:53
رفتنت ... انفجار هیروشیما بود... بعد ان هر دوست داشتنی که در من به دنیا می اید ناقص است ...!!!
-
قرار بود
سهشنبه 5 آبان 1394 20:45
قرار بود اسمم برای بچه های تو مادر باشد اسمت برای بچه های من .... نشد بچه های ما ما را نمیشناسند روزی دخترت از تو اسمم را می پرسد روزی که با ترانه ای قدیمی به نقطه ی دوری خیره می مانی ومن از چشمهایت می چکم. رویا شاه حسین زاده
-
مرا در دل غم جانانهای هست
دوشنبه 4 آبان 1394 18:14
مرا در دل غم جانانهای هست درون کعبهام بتخانهای هست ز لب مهر خموشی بر ندارم که در زنجیر من دیوانهای هست خراباتم ز مسجد خوشتر آید که آنجا نالهٔ مستانهای هست نمیدانم اگر نار است اگر نور همی دانم که آتش خانهای هست درخشان اختری شو گیتی افروز و گر نه شمع در هر خانهای هست رضی گویی کجٰا آرام داری کهن ویرانه، ماتم...
-
تکلیف چشمانم
دوشنبه 4 آبان 1394 18:07
تکلیف چشمانم، هیچ گاه با تو روشن نبود تا بودی نمناک بود جویبار بود ابر بود...باران بود مثل قدیم زاینده رودی روان بود حال که نیستی خشک شد حیران شد گود نشست ، ویران شد برهوتی تشنه، کویر لوطی عریان شد تکلیف این چشمانم هیچگاه با تو روشن نشد
-
ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ
دوشنبه 4 آبان 1394 18:00
ﻣﻦ ﻫﻨوز ﮔﺎﻫﯽ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺧﻮﺍﺏ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ ... ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ... ﺻﺪﺍﯾﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ... ﺑﯿﻦ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﺗﻮ ﺭﺍ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ. ناظم حکمت
-
ﭼﺮﺍ نمی آیی ﻣﺮﺍ ﺑﺒﯿﻨﯽ
یکشنبه 3 آبان 1394 23:44
ﺗـــﻮ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺩﺍﺭﯼ.. ﭼﺮﺍ نمی آیی ﻣﺮﺍ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﺗﺎ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﻧﮕﺎﻩ ، ﺭﻭﯾﺪﺍﺩ ﮐﻤﯽ ﻧﯿﺴﺖ..! . حافظ ایمانی
-
او آمده است
یکشنبه 3 آبان 1394 23:23
گفت : پلک بر پلک که بگذاری می آیم او آمده است من پلک بر پلک گذاشته ام و نمیبینم..... علیرضا روشن
-
"روزگارم" ترسناک است
یکشنبه 3 آبان 1394 21:32
"روزگارم"ترسناک است همچو پیک آخر" شراب " نمیدانم مستم می کند "یا!!!! خراب
-
قصد رفتن کرده ای تا باز هم گویم بمان
پنجشنبه 30 مهر 1394 13:29
قصد رفتن کرده ای تا باز هم گویم بمان بار دیگر می کنم خواهش؛ ولی اصرار، نه... گه مرا پس می زنی؛ گه باز پیشم می کشی آنچه دستت داده ام نامش دل است؛ افسار، نه... شهریار
-
عشق را بهانه کردم...
پنجشنبه 30 مهر 1394 13:26
عشق را بهانه کردم برای رسیدن به تو تورا از دست دادم عشقت ماند بهانه ای شد برای همیشه گریستنم و دیگر مجال عاشقی پیدا نشد مهردادشیاسی
-
بی تو غریب مانده ام
پنجشنبه 30 مهر 1394 12:58
بی تو غریب مانده ام و از تنهایی پیراهنی دوخته ام با جیب هایی بزرگ که دستانم درونش گرم نمی شود که نمی شود "من و تو" مگر چند هجا از هم فاصله دارند که "ما " اینچنین از هم دور افتاده ایم سردم است خود را در آغوش می گیرم و روی پای خسته ی شب با پلک های باز می خوابم غریب مانده ایم غریب یعنی من غریب یعنی تو...
-
خاطراتت خلاف عقربه ها می چرخد
پنجشنبه 30 مهر 1394 12:43
رفتی و مردم شهر گفتند : زمان دوای هر دردیست لاف می زدند ! خاطراتت خلاف عقربه ها می چرخد فرزاد شاهی زاده
-
داشتن یک دوست خوب
چهارشنبه 22 مهر 1394 20:41
گیله مرد میگفت : حسِ خوشایندِ " داشتن یک دوست خوب " بیش از چیزیه که بشه توصیفش کرد؛ منم الان درگیر این حسم "داشتن دوستان خوب" این حس خوب رو برای همه آرزومندم ...
-
گاهی...
چهارشنبه 22 مهر 1394 20:32
گاهی از دور میبینمت و مطمئن تر میشوم که “دیگر هیچ چیز مثل قبل نیست” هیچ چیز...
-
دست من رو شده
سهشنبه 21 مهر 1394 21:58
ارباب خودمانیم عجب حوصله ای داری که دست من رو شده و باز تحمل داری!
-
تنهاتر ازباران
جمعه 17 مهر 1394 22:03
زمانی شعر می گفتم برای غربت باران ول حالا خودم تنهاترم، تنهاتر ازباران
-
پاییز از بی مهری ها شروع میشود..
جمعه 17 مهر 1394 14:04
تکرار مسواک زدن در همه شبها ، دندانها را سفید میکند و تکرار خاطرات در همه شبها ، موها را . . . ﮔـــﺎﻫﯽ ﻋﻤﺮ ﺗﻠﻒ می شوﺩ ؛ ﺑﻪ ﭘـــﺎﯼ ﯾﮏ ﺍﺣﺴﺎﺱ .… ﮔـــﺎﻫﯽ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺗﻠﻒ می شود ؛ ﺑﻪ ﭘـــﺎﯼ ﻋﻤﺮ ! ﻭ ﭼﻪ ﻋـــﺬﺍﺑﯽ می کشد ، ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻫــﻢ ﻋﻤﺮﺵ ﺗﻠﻒ می شود ؛ ﻫــﻢ ﺍﺣﺴﺎﺳﺶ…..! پاییز از مهر شروع نمی شود ، پاییز از بی مهری ها شروع میشود..
-
مثل آن مرداب غمگینی که نیلوفر نداشت
پنجشنبه 16 مهر 1394 22:35
مثل آن مرداب غمگینی که نیلوفر نداشت حال من بد بود اما هیچ کس باور نداشت! خوب می دانم که "تنهایی" مرا دق می دهد عشق هم در چنته اش چیزی از این بهتر نداشت! آنقدر ترسیدم از بی رحمی پاییز که ترس من را روز پایانی شهریور نداشت! زندگی ظرف بلوری بود کنج خانه ام ناگهان افتاااد از چشمم، ولی مو برنداشت! حال من، حال گل...
-
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
پنجشنبه 16 مهر 1394 22:24
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد در دام مانده باشد صیاد رفته باشد آه از دمی که تنها با داغ او چو لاله درخون نشسته باشم چون باد رفته باشد دیشب صدای تیشه از بیستـون نــیامـد شاید به خواب شیرین فرهاد رفته باشد خونش به تیغ حسرت یارب حلال بادا صیدی که از کمندت آزاد رفته باشد از آه دردناکی سازم خبر دلت را وقتی که کوه صبرم...
-
پاییز آمدست کــــه خود را ببارمت
پنجشنبه 16 مهر 1394 22:14
پاییز آمدست کــــه خود را ببارمت پاییز لفظ دیگر" من دوست دارمت" بر باد می دهــم همـه ی بــود خویش را یعنی تو را به دست خودت می سپارمت باران بشو ، ببار بــه کاغذ ،سخن بگــو وقتی که در میان خودم می فشارمت پایان تو رسیده گل کاغذی من حتی اگر خاک شوم تا بکارمت اصرار می کنـــی کـــه مرا زود تر بگو گاهی چنان سریع...
-
ای غزلهای نگاهت همه قربانی عشق
پنجشنبه 16 مهر 1394 22:04
ای غزلهای نگاهت همه قربانی عشق دعوتم کن تو شبی باز به مهمانی عشق با من از سبزی احساس خودت حرف بزن در قدمهای بلند شب یلدائی عشق من که از خاصیت درد خبردار شدم می نشینم همه شبها به غزلخوانی عشق باید از حادثه تا عشق قدم بگذاریم تا بدانیم دلیل غم پنهانی عشق تا میان من و تو فاصله ها حیرانند مختصر می کنم این قصه ی حیرانی عشق
-
پر ...
چهارشنبه 15 مهر 1394 18:08
-
کلیپ عاشقانه 1
چهارشنبه 15 مهر 1394 17:54
دانلود کلیپ عاشقانه 7,391 KB
-
بعضی دردها گفتنی نیست رفیق...
چهارشنبه 15 مهر 1394 17:39
باور کن بعضی دردها گفتنی نیست رفیق... نگو محرم نمیدانمت!!! نه .... تو مَحرم ترینی بر من.... اما بعضی دردها گفتن ندارد.... مرور بعضی دردها آنقَدَر درد دارد که تکرارش حتی برای خودم هم سَنگین است... آنقَدَر سنگین که به زانو می اندازد مرا... بغض چشمانم را که دیدی بغض نکن... لرزش دستهایم را که دیدی هیچ نگو... فَقط دستم...