-
ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﯼ
جمعه 16 بهمن 1394 13:42
ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﯼ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡِ ﺳﺎﺩﻩ، ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻟﺖ ﯾﮏ ﺧﯿﺎﻝِ ﺭﻧﮕﺎﺭﻧﮓ ﻧﺒﺎﻓﯽ ... ﮐﻪ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﯾﻌﻨﯽ ﺑﺎﺯﯼ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺑﺎﺯﯾﮕﺮﯼ ﻧﮑﻨﯽ، ﻣﯽ ﺑﺎﺯﯼ ... ... ﮐﻪ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ، ﺍﺯ ﯾﮏ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺭﻧﮓ ﻭ ﺑﻮﯼ ﻣﻨﻄﻖ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ... ﮐﻪ ﺳﺮ ﻫﺮ ﭼﻬﺎﺭ ﺭﺍﻩِ ﺗﻌﻬﺪ، ﯾﮏ ﻫﻮﺱِ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﭼﺸﻤﮏ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ... ﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﯼ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﻎ ﮐﻨﯽ ﺗﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻋﺰﯾﺰ ﺑﻤﺎﻧﯽ...
-
گاهی باید رفت...
جمعه 16 بهمن 1394 13:37
ماندن همیشه خوب نیست... رفتن هم همیشه بد نیست... گاهی رفتن بهتر است... گاهی باید رفت... باید رفت تا بعضی چیزها بماند... اگر نروی هر آنچه ماندنیست خواهد رفت... اگر بروی شاید با دل پر بروی و اگر بمانی با دست خالی خواهی ماند.... گاهی باید رفت و بعضی چیزها را که بردنی ست با خود برد، مثل یاد، مثل خاطره، مثل غ ر و ر... و...
-
درماندگی یعنی
چهارشنبه 14 بهمن 1394 22:32
درماندگی یعنی تو اینجایی من هم همین جایم ولی دورم . . . تو اختیارِ زندگی داری من زندگی را سخت مجبورم . . . #علیرضا_آذر
-
روزی من چهل ساله میشوم
چهارشنبه 14 بهمن 1394 22:22
روزی من چهل ساله میشوم و موهایم جوگندمی حتما بازهم شبها تنهایی قدم میزنم و بازهم هدایت میخوانم آن روزها کم حرف تر و آرام تر میشوم کمتر میخندم بیشتر نگاه میکنم و عمیق تر فکر حتی شاید سه شنبه ای بیاید و فراموشم شود در انقلاب سیگار کشیدن به چه معناست حتما توهم کمتر چشمانت میدرخشد و به آراستگیِ قبل نیستی و هرگز خاطرت نیست...
-
برایِ زن بودن هم باید مرد باشی...!
چهارشنبه 14 بهمن 1394 22:05
غریبترین زنِ عالمی وقتی آغوشِ مردی وطنت میشود و تو سرباز پیادهای هستی که به پایِ هیچ لشگری نمیرسی وقتی با هر حملهای، بیسرزمین میشوی و یاد میگیری برایِ زن بودن هم باید مرد باشی...! "نسترن وثوقی"
-
از راه خواب هایم عبور نکن !
جمعه 9 بهمن 1394 11:37
از راه خواب هایم عبور نکن ! دوباره خودت را به یادم نیاور ! تو در گذشته مانده ای مثل لذت سیگاری که از ترس پدرم مخفیانه دود می کردم در کوچه پشتی زمان به عقب بر نمی گردد اگر هم برگردد دیگر نه آن شهر وجود دارد نه آن کوچه و نه پدرم ... رسول_یونان
-
دست مرا بگیر
جمعه 9 بهمن 1394 11:34
تا دورها بنفشه می روید بعد از تنفس ت دست مرا بگیر دست مرا بگیر و با خودت ببر ای دوست به هر کرانه که اشتیاق می گوید به هر نگاه که با تو می روید به هر مسیر که ترنم، ترانه می خواند ببر مرا تا شوق به بوسه ی گل سرخ ببر مرا تا اوج، به ساقه های درخت که بید می نامند به کوچه های روستای کنار به دست های پر پرنده ی پر نور ببر مرا...
-
معنای زنده بودن من، با تو بودن است.
جمعه 9 بهمن 1394 11:28
معنای زنده بودن من، با تو بودن است. نزدیک، دور سیر، گرسنه رها، اسیر دلتنگ، شاد آن لحظه ای که بی تو سر آید مرا مباد! مفهوم مرگ من در راه سرفرازی تو، در کنار تو مفهوم زندگی است. معنای عشق نیز در سرنوشت من با تو، همیشه با تو، برای تو، زیستن.
-
شماره
جمعه 9 بهمن 1394 11:23
هر آدمی باید در مخاطبین ِ تلفن همراه خود شماره ای داشته باشد که هر وقت دلش گرفت اسمش را مرتب نگاه کند و دلش بلرزد ... شماره اش را بگیرد حتی اگر جواب نمیدهد حتی اگر اپراتور بی انصاف بگوید "دستگاه مشترک مورد نظر خاموش است ، لطفا بعدا ..." و هی بعدا و بعدا شماره اش را بگیرد ... تلفن های همراه فقط به همین درد...
-
تلفنی در جمجمهام زنگ میزند
چهارشنبه 7 بهمن 1394 12:43
سالهاست تلفنی در جمجمهام زنگ میزند و من نمیتوانم گوشی را بردارم سالهاست شب و روز ندارم اما بدبختتر از من هم هست او همان کسیست که به من زنگ میزند ! رسول یونان
-
لطفی در حقم کن
شنبه 3 بهمن 1394 21:36
لطفی در حقم کن و زیاد دوستم نداشته باش از آخرین باری که زیاد دوستم داشتند به بعد کم ترین محبتی ندیدم...! "برتولت برشت"
-
تا کی صبر باید کرد؟
شنبه 3 بهمن 1394 09:54
گفت تا کی صبر باید کرد؟ گفتم چاره چیست؟! دیدم این پاسخ، از آن پرسش سؤالی تر شده است... فاضل نظری
-
تورا با غیر می بینم صدایم در نمی آید
دوشنبه 28 دی 1394 10:24
تورا با غیر می بینم صدایم در نمی آید دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید شبان آهسته می گریم که شاید کم شود دردم تحمل می رود اما شب غم سر نمی آید چه سود از شرح این دیوانگی ها بی قراری ها تو مه بیمهری وحرف منت باور نمی آید ز دست وپای دل برگیر این زنجیر جور ای یار که این دیوانه گر عاقل شود دیگر نمی آید فراق از عمر...
-
رفیقم کجایی
شنبه 26 دی 1394 20:58
غم جمعه عصـــر و .. غریبـــی حصـــر و.. یه دنیا سوالُ تو سینـه ام گذاشتی .. جهـــانی دروغ و .. یه دنیا غروب و .. یه درد عمیق و .. یه تیزی تیغ و .. یه قلـــب مریض و .. یه آه غلیــــــــظ و .. یه دنیــا محالـــــو ... تو سینه ام گذاشتـــــی .... رفیقم کجایی .. دقیقا کجایی .. کجایی تو بی من .. تو بی من کجایی ..! حسین_صفا
-
من و تو شباهت های متفاوتی باهم داریم
پنجشنبه 24 دی 1394 23:24
من و تو شباهت های متفاوتی باهم داریم : هر دو شکستیم ؛ تو قلب مرا ، من غرورم را هر دو رقصیدیم ؛ تو با دیگری ، من با سازهای تو هر دو بازی کردیم ؛ تو با من ، من با سرنوشتم و در آخر هر دو پی بردیم تو به “حماقت” من ، من به “پست” بودن تو آری ، این شباهت های متفاوت هر روز آشکارتر میشود ...
-
نیامده بودی که بمانی !
پنجشنبه 24 دی 1394 23:16
میدانم نیامده بودی که بمانی !!!!! چند روزی گذرت افتاد به سرنوشت من آمده بودی که روزگارم را سیاه کنی و بروی هی با توام , یادت هست ؟! قرار بود , همدرد هم باشیم نه درد هم !!!!! قرار بود , همدیگر را درک کنیم نه ترک !!!!! قرار بود , برای آرزوهای یکدیگر ریشه باشیم , نه تیشه !!!!! لعنت به تمام قرارهایی که بود اما نبود !!!!!!...
-
دست هایت را که گم کردم
شنبه 19 دی 1394 19:30
دست هایت را که گم کردم به دیوارها آگهی زدم: "از یابنده تقاضا می کنم بِمیرَد"...! "زانیار برور"
-
سلام ای عشق دیروزی
شنبه 19 دی 1394 13:13
سلام ای عشق دیروزی،منم آن رفته از یادی که روزی چشمهایم را،به دنیایی نمیدادی سلام ای رفته از دستی،که میدانم نمی آیی و میدانم برای من،امیدی رفته بر بادی به خاطر داریَم آیا؟!به خاطر دارمت آری! سلام ای باور پاکی،که از چشمم نیفتادی اسیر عشق من بودی،زمانی...لحظه ای...روزی رهایت کردم و گفتم:پرستویم تو آزادی! نوشتی:بی تو...
-
بهترین قسمتش این بود
جمعه 18 دی 1394 23:09
بهترین قسمتش این بود که پرده ها را کشیدم و زنگ در را با پارچههای کهنه پوشاندم تلفن را توی یخچال گذاشتم و سه روز تمام در تخت خواب ماندم و بهتر از همه این بود که کسی اصلا دلش برایم تنگ نشد! #چارلز_بوکوفسکی
-
برای بزرگ شدن زود بود ...خیلی زود !!
جمعه 18 دی 1394 22:43
میدانی ، روزی که ماجرای عشق تو را به مادرم گفتم ، چه اتفاقی افتاد ؟!! اصلأ بگذار از اول برایت بگویم... قبل از اینکه حرفی بزنم موهایم را باز کردم و روی شانه أم ریختم مادرم گفته بود موهایت را که باز میکنی انگار چندسال بزرگتر میشوی... میخواستم وقتی از عشق تو میگویم بزرگ باشم ... بعد از آن دو استکان چای ریختم، بین خودمان...
-
محکم ببار باران
جمعه 18 دی 1394 22:23
محکم ببار باران نم نم علاج درد ها نیست
-
خوابِ کیش را در آغوشِ مات رفتن..
جمعه 18 دی 1394 21:48
خوابِ کیش را در آغوشِ مات رفتن.. فرار پشتِ پیاده نظامِ رؤیاها.. و انزوا در قلـــــــعۀ تنهایی ... حالِ شاهِ شطرنجی را دارم که وزیرش، استیضـاح شده است از تمامِ پیاده نظامش بوی کودتا می آید و هیچ رؤیایی دلِ زدن به قلبِ لشکرِ کابوس را ندارد.. تکلیف این جنگ قبل از تمامِ قاعده ها، روشن است.. خودم را حبس می کنم در قلعه ای...
-
شکست خوردى...
چهارشنبه 16 دی 1394 14:50
بنظرم تو نباختى، شکست خوردى... -فرقش چیه؟ توو شکست پاهاتو از دست میدى و توو باختن، روحت رو...
-
باید امشب ...
چهارشنبه 16 دی 1394 14:38
باید امشب چمدانی را که به اندازه یک پیرهن است بردارم و به سمتی بروم سهراب سپهری
-
عـــــزیزانی هستند که
دوشنبه 14 دی 1394 13:16
عـــــزیزانی هستند که هیچ وقت تـــَــرکِت نمیکنن امـــــّـــا . . . خوب بلدن کاری کنن که خودت ، یواش ، یواش ، پاورچین ، پاورچین ، ترکشون کنی!
-
این نامه را در قطار بخوان
شنبه 12 دی 1394 16:36
این نامه را در قطار بخوان باز کردی اگر چمدانت را دنبال خاطره هایی نگرد که هرگز نمی خواستی از تو جدا شوند. آن ها را من برداشتم تا سنگین نشود بارتو و جا باشد برای خاطرات جدیدت. برای من این چمدان کوچک و این راه دراز هم می تواند بهانه فردا شود. کلوناریس
-
گاهی ادای رفتن در می آوری
شنبه 12 دی 1394 16:30
گاهی ادای رفتن در می آوری فقط خودت میدانی که چمدانت خالیست و پایت نای رفتن و دلت قصد کندن ندارد ادای رفتن در می آوری بلکه دستی از آستین درآید و دودستی بازویت را بچسبد و چشمی اشک آلود زل بزند توی چشمانت و بگوید بمان ! و تو چقدر به شنیدنش محتاجی ... گاهی ادای رفتنی ها را در می آوری بلکه به خودت ثابت کنی کسی خواهان...
-
برای زیستن هنوز بهانه دارم
شنبه 12 دی 1394 16:23
برای زیستن هنوز بهانه دارم من هنوز می توانم به قلبم که فرسوده است فرمان بدهم که تو را دوست داشته باشد...! "احمدرضا احمدی"
-
خواب دیدم
شنبه 12 دی 1394 16:13
خواب دیدم امتداد ساحل را با هم قدم زدیم گفتیم و خندیدیم... امروز صبح در کفشم شِن و در جیبم گوش ماهی پیدا کردم...! "مایا آنجللو"
-
مرگ ندارد دوست داشتن
شنبه 12 دی 1394 16:09
مرگ ندارد دوست داشتن فقط زنده به گورَت می کند...! "وحید محمدیان"