یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...
یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

ﺩﺳﺘﻢ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﮕﻴﺮﻩ ﻧﻤﻲ ﺭﺳﺪ

 ﺍﻭ ﻭﺍ ﻧﻤﻲ ﻛﻨﺪ

ﺩﺭ ﺩﻝ ﺭﺍ ﻭ ﻣﻦ ﭼﻮ ﻃﻔﻞ

ﺩﺳﺘﻢ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﮕﻴﺮﻩ ﻱ ﺍﻳﻦ ﺩﺭ ﻧﻤﻲ ﺭﺳﺪ


علی کریمان

دلم اصلا اینجا نیست .!

حقیقتش اینه که حواسم اینجا نیست !

راستش اصلا اینجا نیست …

می‌بینم، می‌شنوم، بو می‌کشم و چیزهای دیگه …

همون حرکاتِ معمولی رو می کنم …

ولی دلم یه جای دیگه ست …


دلم اصلا اینجا نیست .!




از دور تو را دوست دارم

از دور تو را دوست دارم
بی هیچ عطری
آغوشی
نوازشی
و یا حتی بوسه‌ای
تنها
دوستت دارم
از دور …

دلتنگی

نامه ای در جیبم و گلی در مشتم پنهان است.


غصه ای دارم با نی لبکی.


سر کوهی گر نیست


ته چاهی بدهید


تا برای دل خود بنوازم.


عشق جایش،تنگ است.

.
 حسین منزوی


تب تو

پنجره دلم را باز گذاشتم تا هوایش عوض شود..
هوای تو زد هواییش کرد !
هوا به هوا شد .. سرما خورد ..
تب کرده .. تب تو .. خیــــــــــــــلی درجه
دکتر هم نرفتم ..
دلم میخواهد خود درمانی کنم .
کدام داروخانه تو را دارد ..؟؟!
کمیابی ......
من هم که نسخه ندارم !!
ولی حالم وخــیم است .
امان از این تحریم ها که وضع کردی؛
پاک تو را نایاب کرد !
بیا مذاکره کنیم ...
قلبم سه برابر شده ..!



نفس!


گاهی کسی هست که فقط امروز را باید باشد، فقط همین الان، همین الانِ الان را باید باشد! نفس! نفس! نفس!… باید سرت زیر آب، یا گلویت در مشتِ کسی باشد، تا بفهمی “نفس” یعنی همین الان، همین یک لحظه، همین یک دم!

و بدانی به قدرِ همین یک دم، فقط همین یک دم، چقدر عزیز است!!


تا ببینی نمی شود فلسفه بافت که من که خب بالاخره قرار است بمیرم، من که می دانم می میرم، من که می دانم همه می میرند، من که از اول عمرم می دانستم قرار است آخرسر بمیرم، من که خیلی هم عاقل و بالغ و دانا هستم، این یک دم را می خواهم چه کار؟؟!!… تو را مثل نفس دوست داشتن یعنی همین!


اینکه همین حالای حالا، همین الانِ الان اگر بلند نشوم بیایم توی بغلت نفس تنگی می گیرم یعنی همین! لعنت به هرکسی که حرف هایی با این همه معنا را تبدیل به قربان صدقه های نقل و نباتی کرد، نفسم، عشقم، عجقم، جون جونی، کوفت، درد، و هزار زهرمار دیگر… تو را مثل نفسم خواستن قربان صدقه ات رفتن نیست!


نمی فهمی… باید سرت زیر آب باشد… باید کسی نفست باشد… باید نفست برود، ببُرد، تنگ شود… همینطوری نمی فهمی!



مهدیه لطیفی








آدمی ست دیگر

خب آدمی ست دیگر
دلش تنگ می‌شود
حتی برای کسی که دو ساعت پیش برای اولین بار دیده
الان باید علامت تعجب بگذارم جلوی این جمله؟
آدم ها از یک جایی در زندگی ات پیدا می شوند که فکرش را نمی‌کنی
از همانجا که گم می ‌شوند
تعدادشان هم کم نیست هی می آیند و می روند
اما این تویی که توی آمدن یکی‌شان گیر می‌کنی و
وای به حالت اگر که او فقط آمده باشد سلامی بکند و برود...!

"مهسا ملک مرزبان"


قرار نیست اتفاق خاصی بیفتد

قرار نیست اتفاق خاصی بیفتد
نه
هیچ اتفاقی نمی‎افتد
روزها
همان‎طور به رود شب می‎ریزند
که شب‎ها
به سپیده‎ی روز
نه پرده‎ای به ناگهان کشیده می‎شود
نه سرانگشت شاخه‎ای
به هوای ماه می‎جنبد
.
.
.
و نه تو
از راه می‎رسی!

رضا کاظمی


چیزی که نیست، بهتر است...

از لیوان­ها،
به لیوان شکسته، فکر می­کنی!


از آدم­ها،

به کسی که از دست داده ­ای،
به کسی که بدست نیاورده ­ای!


همیشه،

چیزی که نیست،
بهتر است...


علیرضا روشن







بغض بالا می آورم

تشنه ات که می شوم


سرمی کشم دلتنگی ات را...



بغض بالا می آورم!!!