یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...
یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

نام تو

تمام اسم ها چیزی از نام تو را دارند

یک الف یک یاء

مکث نرمی میان برجستگی دو هجا

گاهی حتی مثل نام تو

طنین ناقوس های عید پاک را دارند

با این همه هیچ کس نیست که

صدایش کنی و طعم دهانت عوض شود...


بهار منصوری



… فکــرش را بکن!


گیسوانت زیر باران، عطــر گندم‌زار… فکــرش را بکن!
با تو آدم مست باشد، تا سحر بیدار… فکرش را بکن!

در تراس خانه رویارو شوی با عشق بعـد از سال‌ها
بوسه و گریه، شکوه لحظه‌ی دیدار… فکرش را بکن!

سایه‌ها در هم گــره، نور ملایـــم، استکان مشترک
خنده خنده پر شود خالی شود هربار… فکرش را بکن!

ابـــر باشم تا کـــه ماه نقـــره‌ای را در تنــم پنهــان کنم
دوست دارد دورِ هر گنجی بچرخد مار… فکرش را بکن!

خانه‌ی خشتی، قدیمی، قل قل قلیان، گرامافون، قمر
تکیـه بر پشتــی زده یار و صدای تار… فکرش را بکن!

از سمــاور دست‌هایت چای و از ایوان لبانت قند را…
بعد هم سیگار و هی سیگار و هی سیگار… فکرش را بکن!

اضطراب زنگ، رفتم وا کنم در را، کـــه پرتم می‌کنند
سایه‌ها در تونلی باریک و سرد و تار… فکرش را بکن!

ناگهان دیوانه‌خانه… ــ وَ پرستاری که شکل تو نبود
قرص‌ها گفتند: دست از خاطرش بردار! فکرش را نکن!

غلامرضا سلیمانی



دل من عکس همه بسته به گیسوی تو نیست

دل من عکس همه بسته به گیسوی تو نیست
در تب و تاب به آن چرخش ابروی تو نیست
.
همه در فکر شکار لب و چشم و نظرند
نظر من به دو چشمان چو آهوی تو نیست
.
دل من بند همین چادر مشکین شد و بس
سرّ من خال لب و عشوه هندوی تو نیست
.
عسلم حجب و حیایت به جهان می ارزد
دلبری که فقط آرایش این روی تو نیست
.
روی گردان که شوی باز بگویم احسنت
روی تو این طرف و آن ور و این سوی تونیست
.
چادرت شعبده ای کرد و دلم عاشق شد
هیچ سحری به توانایی جادوی تو نیست
.
علی سلطانی وش

ﺯﻧﺪﮔـــــﯽ ﻧﺎﻣـــﺮﺩاست ...




ﻗﺎﯾﻘــــﯽ ﺧﻮﺍﻫــــــﻢ ﺳﺎﺧـــــﺖ !!!
ﺑﺎ ﮐﺪﻭﻡ ﻋﻤﺮِ ﺩﺭﺍﺯ؟؟؟
ﻧﻮﺡ ﺍﮔﺮ ﮐﺸﺘــــﯽ ﺳﺎﺧﺖ، ﻋﻤـــــﺮِ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮔﺬﺭﺍﻧﺪ
 ﺑﺎ ﺗﺒــــــﺮ ﺭﻭﺯ ﻭ ﺷﺒــــﺶ،
 ﺑـــــﺮ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺳﺎﻟﯿــــــﺎﻥ ﻃـــــــﻮﻝ ﮐﺸﯿـــــــﺪ
 ﻋﺎﻗﺒـــــــﺖ ﺍﻣـــــــﺎ ﺳﺎﺧــــــﺖ
ﭘﺲ ﺑــــــﮕﻮ ﺍﯼ ﺳﻬــــــﺮﺍﺏ
 ﺷﻌﺮ ﻧــــــﻮ ﺧﻮﺍﻫــــــﻢ ﺳﺎﺧﺖ
ﺑﯿﺨﯿـــــــﺎﻝ ﻗﺎﯾــــــﻖ
 ﯾﺎ ﮐِـــــﻪ ﻣﯿﮕﻔﺘـــــﯽ ﺗﻮ
 ﺗﺎ ﺷﻘﺎﯾﻖ ﻫﺴــــــﺖ ﺯﻧﺪﮔـــــﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺮﺩ؟
ﺍﯾﻦ ﺳﺨﻦ ﯾﻌﻨـــــــﯽ ﭼـــــﻪ؟؟؟
 ﺑﺎ ﺷﻘﺎﯾﻖ ﺑﺎﺷـــــﯽ ... ﺯﻧﺪﮔــــــﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﮐﺮﺩ؟ !
 ﻭﺭﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﺷﻌــــــﺮﻭ ﺳﺨـــــﻦ
 ﯾﮏ ﺧﯿــــــﺎﻝ ﭘـــــﻮﭺ ﺍﺳﺖ
ﭘﺲ ﺍﮔــــــﺮ ﻣﯿﮕﻔﺘـــــﯽ ...
 ﺗﺎ ﺷﻘﺎﯾﻖ ﻫﺴــــــﺖ، ﺣﺴـــــﺮﺗﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺧﻮﺭﺩ
ﺟﻤــــــﻠﻪ ﺯﯾﺒـــــﺎ ﻣﯿﺸﺪ
ﺗﻮ ﺑﺒﺨﺸــــــﻢ ﺳﻬــــــﺮﺍﺏ ...
 ﮐِـــــﻪ ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺷﻌــــﺮﺕ
ﻧﮑﺘـــــﻪ ﺍﯼ ﺁﻭﺭﺩﻡ
ﺍﻧﺘﻘـــــﺎﺩﯼ ﮐﺮﺩﻡ
 ﺑﺨـــــﺪﺍ ﺩﻟــــــﮕﯿﺮﻡ
ﺍﺯ ﺗﻤـــــﺎﻡ ﺩﻧﯿـــــﺎ
ﺍﺯ ﺧﯿـــــــﺎﻝ ﻭ ﺭﻭﯾـــــــﺎ
ﺑﺨــــــﺪﺍ ﺩﻟـــــــﮕﯿﺮﻡ
ﺑﺨـــــﺪﺍ ﻣﻦ ﺳﯿـــــﺮﻡ
 ﺩﺭ ﺟﻮﺍﻧـــــﯽ ﭘﯿـــــﺮﻡ
ﺯﻧﺪﮔـــــﯽ ﺭﻭﯾــــــﺎ ﻧﯿﺴﺖ
ﺯﻧﺪﮔـــــﯽ ﭘــــﺮﺩﺭﺩ ﺍﺳﺖ
ﺯﻧﺪﮔـــــﯽ ﻧﺎﻣـــﺮﺩاست

مثل فرمانروای بی لشکر...


مثل فرمانروای بی لشکر ، تازه دیدم شکست یعنی چه !
عاشقش هستم و نمی فهمم دیگر او رفته است یعنی چه !

من همانند جلگه ها هستم تو که از سوی صخره می آیی
جای من نیستی نمی دانی ، معنی سطح پست یعنی چه !

غرق در چله های انگورت ، دل به دنیای محتسب زده ام
تو نفهمیده ای سر و سِرِّ _ تاک با حال مست یعنی چه !

من و یک عمر دل به تو بستن، عاشق قلب سنگی ات بودن
با تو بودم ولی نفهمیدم ، آدم بت پرست یعنی چه !

مثل تمثیل ماهی و دریاست نسبت و حس ما به یک دیگر
حال جان می دهم که می فهمم، دیگر او رفته است یعنی چه !

زهرا غفاری

می تواند که تو را سخت زمینگیر کند


می تواند که تو را سخت زمینگیر کند 

درد یک بغض اگر بین گلو گیر کند 

 

آسمان بر سرم آوار شد آن لحظه که گفت 

قسمت این است بنا نیست که تغییر کند 

 

گفت امید به وصل من و تو نیست که نیست 

قصد کردست که یک روزه مرا پیر کند 

 

گفت دکتر: من و تو مشکلمان کم خونیست 

خون دل میخورم ای کاش که تاثیر کند 

 

در دو چشم تو نشستم به تماشای خودم 

که مگر حال مرا چشم تو تصویر کند 

 

خواب دیدم که شبی راهی قبرستانم 

نکند خواب مرا داغ تو تعبیر کند 

 

مشت بر آینه کوبیدم و گفتم شاید 

بشود مثل تو را آینه تکثیر کند

 

سیدتقی سیدی


دل که بعد از دیدنت دیگر به جایش بند نیست

دل که بعد از دیدنت دیگر به جایش بند نیست
عقل هم با دیدن چشم تو قدرتمند نیست

ساده مثل عامل تاراج "بانک صادرات"
قلب من را برده ای ، دستم به جایی بند نیست 

می شود پایان تلخ عاشقی را حدس زد
پاسخ عاشق ولی چیزی بجز لبخند نیست 

اسم خود را حذف کردم از صف اهدای عضو
قلب عاشق ها که دیگر قابل پیوند نیست

من فقط با وصف زیبایی تو شاعر شدم
پیش چشمت اسم شاعر لایقم هرچند نیست 

علی صفری

تو نمی خواهی عزیزت بشوم زور که نیست


تو نمی خواهی عزیزت بشوم زور که نیست

یا نگاهم بکند چشم تو مجبور که نیست


شده یک روز بیایی به دلم سر بزنی

با توام ! خانه ی تنهایی من دور که نیست


آنکه با دسته گلی حرف دلش را میزد

پردرد است ولی مثل تو مغرور که نیست


نازنین! عشق که نه ، اخم شما قسمت ماست

عاشقی های تو با این دل رنجور که نیست


تو مرا دیدی و از دور به بیراهه زدی

تو نگو نه ، دل دیوانه ی من کور که نیست


خواستم دل بکنم از تو ولی حیف نشد

لعنتی غیر تو با هیچ کسی جور که نیست


مشکل اینجاست نگفتی تو به من ? می دانم

تو نمی خواهی عزیزت بشوم زور که نیست

 

 

   زهرا حسینی


چشم بستم که شدم غرق خیالی الکی

چشم بستم که شدم غرق خیالی الکی
قصه ی عاشقی و شوق وصالی الکی


فرض کردم که تو هم عاشق چشمم شدی و...

همه ی دلخوشیم فرض محالی الکی


پر کشیدیم چه نقاشی زیبایی شد

آسمانی الکی با پر و بالی الکی


"درس خواندی؟ چه خبر؟ حال شما؟ خوبی که؟"

عشق پنهانی من پشت سؤالی الکی !


"روز هجران و شب فرقت یار آخر شد"

ما رسیدیم به هم آخر فالی الکی....!


"مجید ترک آبادی"


گاه آن کس که درین دیر مکان می خواهد


گاه آن کس که درین دیر مکان می خواهد

یک گنه کار فراریست امان می خواهد

 

گاه آن کس که به رفتن چمدان می بندد

رفتنی نیست، دو چشم نگران می خواهد

 

قصه ی دست من و موی تو هم طولانیست

وصف آن بیشتر از عمر زمان می خواهد

 

عاشقی بار کمی نیست کمر می شکند

خود کشی کار کمی نیست توان می خواهد

 

چشم من گاه در آیینه تو را می بیند

هر که هر چیز که گم کرده همان می خواهد

 

این که هر کار کنم باز کمت دارم را

عقل پنهان شده و قلب عیان می خواهد

 

بر سر عهد گران هستم و تنها ماندم

کار سختیست ولی قلب چنان می خواهد

 

 

  آرش شهیرپور