تمام اسم ها چیزی از نام تو را دارند
یک الف یک یاء
مکث نرمی میان برجستگی دو هجا
گاهی حتی مثل نام تو
طنین ناقوس های عید پاک را دارند
با این همه هیچ کس نیست که
صدایش کنی و طعم دهانت عوض شود...
می تواند که تو را سخت زمینگیر کند
درد یک بغض اگر بین گلو گیر کند
آسمان بر سرم آوار شد آن لحظه که گفت
قسمت این است بنا نیست که تغییر کند
گفت امید به وصل من و تو نیست که نیست
قصد کردست که یک روزه مرا پیر کند
گفت دکتر: من و تو مشکلمان کم خونیست
خون دل میخورم ای کاش که تاثیر کند
در دو چشم تو نشستم به تماشای خودم
که مگر حال مرا چشم تو تصویر کند
خواب دیدم که شبی راهی قبرستانم
نکند خواب مرا داغ تو تعبیر کند
مشت بر آینه کوبیدم و گفتم شاید
بشود مثل تو را آینه تکثیر کند
سیدتقی سیدی
تو نمی خواهی عزیزت بشوم زور که نیست
یا نگاهم بکند چشم تو مجبور که نیست
شده یک روز بیایی به دلم سر بزنی
با توام ! خانه ی تنهایی من دور که نیست
آنکه با دسته گلی حرف دلش را میزد
پردرد است ولی مثل تو مغرور که نیست
نازنین! عشق که نه ، اخم شما قسمت ماست
عاشقی های تو با این دل رنجور که نیست
تو مرا دیدی و از دور به بیراهه زدی
تو نگو نه ، دل دیوانه ی من کور که نیست
خواستم دل بکنم از تو ولی حیف نشد
لعنتی غیر تو با هیچ کسی جور که نیست
مشکل اینجاست نگفتی تو به من ? می دانم
تو نمی خواهی عزیزت بشوم زور که نیست
زهرا حسینی
فرض کردم که تو هم عاشق چشمم شدی و...
همه ی دلخوشیم فرض محالی الکی
پر کشیدیم چه نقاشی زیبایی شد
آسمانی الکی با پر و بالی الکی
"درس خواندی؟ چه خبر؟ حال شما؟ خوبی که؟"
عشق پنهانی من پشت سؤالی الکی !
"روز هجران و شب فرقت یار آخر شد"
ما رسیدیم به هم آخر فالی الکی....!
"مجید ترک آبادی"
گاه آن کس که درین دیر مکان می خواهد
یک گنه کار فراریست امان می خواهد
گاه آن کس که به رفتن چمدان می بندد
رفتنی نیست، دو چشم نگران می خواهد
قصه ی دست من و موی تو هم طولانیست
وصف آن بیشتر از عمر زمان می خواهد
عاشقی بار کمی نیست کمر می شکند
خود کشی کار کمی نیست توان می خواهد
چشم من گاه در آیینه تو را می بیند
هر که هر چیز که گم کرده همان می خواهد
این که هر کار کنم باز کمت دارم را
عقل پنهان شده و قلب عیان می خواهد
بر سر عهد گران هستم و تنها ماندم
کار سختیست ولی قلب چنان می خواهد