یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...
یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

اتوبان

... کوچـــه های قــــدیمی راباریــــک میساختند ...

... تا آدمــــها به هم نزدیــــــــک شوند ...

... حتی در یک گـــــــذر ...

... اما اکــــنون ...

... چقدر آواره ایم دراین اتوبـــــان ســرد!!!



نظرات 4 + ارسال نظر
کردوان دانلود چهارشنبه 22 آبان 1392 ساعت 14:45 http://mahdizarei30.blogsky.com

*ســـــلام*
*وبلاگ زیبا و پرمحتوایی دارید*
*لـــــطفا به وبـــــلاگ من هم سر بزنیـــــد*
*لـــــطفا وبـــــلاگ من را به دوســـــتان خود معـــــرفی کنـــــید*
*لطفا ایمیل خود را در خبرنامه وبلاگ من ثبت کنید تا هر روز مطالب پرمحتوایی به ایمیلتان ارسال شود *
*هر وقت که ایمیل خود را ثبت کردید بهم خبر بدید در بخش نظرات تا از شما قدردانی بکنیم*
*در وبلاگ من نرم افزار و بازی کامپیوتری، انیمیشن وفیلم ،ترانه و مستند،مداحی،سریال،خبر،مدرسه ،کلیپ آموزشی،کلیپ ورزشی،سیستم عامل ویندوز،بازی و نرم افزار آندروید،کتاب،جاوا،سیمبین... است*
*لطفا به وبلاگ من سر بزنید وچیزهایی که لازم دارید را دانلود کنید*
*اگر چیز دیگری لازم داریدکه در وبلاگ نیست فقط لازم است یک نظر بدهید تامن اون رو در وبلاگ خود آماده کنم.*
*لطفا مواردی که در وبلاگ من دانلود کردی بعدش نظر بده که آیا برنامه خوبی بوده یا نه یا دانلود میشده یانه فقط نظر درباره ی مطالبی که دانلود کردین نظر بدهید.*
*نظر یادت نره.*
*تورو به این روز تاسوعا قسم که اگر سر زدی به وبلاگم نظر بده*

چشم

شبنم سه‌شنبه 21 آبان 1392 ساعت 08:49 http://miyanerah.mihanblog.com/

بده ساقی می دیوانگی ، پیمانه اش با من
مرا مست نگه کن ، نعره ی مستانه اش با من
تو در فانوس پیراهن چو شمع مجلس افروزی
بدر کن شمع تن از پیرهن ، پروانه اش با من
منم فرهاد مسکینی ، تویی دلبند شیرینی
وصال روی تو از خسرو و افسانه اش با من
شبی در گردنم آویخت بازوی بلورین را
بگفتا : در وصالم جان بده ، جانانه اش با من
ز پا افتادم از مستی سپس با گردش چشمی
نگاهی کرد و گفتا : گردش پیمانه اش با من
به چشمش فتنه ها دیدم فغان از چشم دلجویش
هزاران راز گوید نرگس فتانه اش با من
تو ای ( قاضی ) به صد حسرت مدارا کن به هجرانش
غم جانکاه او با تو دل ویرانه اش با من

مهدیس دوشنبه 20 آبان 1392 ساعت 16:13 http://mahdiszd.blogfa.com

بادیدن این تصویریادپسرعمه ام افتادم آخه کپه شه.
تومهدکودک بااکثریت بچه هاصندلی بازی می کنندوهر کسی هم که صندلی نداشته باشه سوخته اماتو زاپن باید طوری روصندلی هابشینند که همه جابشند.ازهمان اول همشون کنارهم بودن را می آموزنند اماماچی؟

واقعا اینم از فرهنگ ما ایرانی هاست دیگه

پسر جوانی در کتابخانه از دختری پرسید: «مزاحمتان نمی شوم کنار دست شما بنشینم؟»
دختر جوان با صدای بلند گفت: «نمی خواهم یک شب را با شما بگذرانم»
تمام دانشجویان در کتابخانه به پسر که بسیار خجالت زده شده بود نگاه کردند. پس از چند دقیقه دختر به سمت آن پسر رفت و در کنار میزش به او گفت: «من روانشناسی پژوهش می کنم
و میدانم مرد ها به چه چیزی فکر میکنند، گمان کنم شمارا خجالت زده کردم درست است؟»
پسر با صدای بسیار بلند گفت: «200 دلار برای یک شب!!؟ خیلی زیاد است!!!»
وتمام آنانی که در کتابخانه بودند به دختر نگاهی غیر عادی کردند، پسر
به گوش دختر زمزمه کرد« من حقوق میخوانم و میدانم چطور شخص را گناهکار جلوه بدهم

خیلی جالب بود ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد