هرچه آمد میبوسمت...

چیزی ندارم بگویم، قلمم خشک میشود گاهی از خستگی،

من حافظ باز میکنم، تو نیت کن

هرچه آمد میبوسمت...

نمی نویسَمَت

دیگر نمی نویسَمَت ؛...

هر کس به چشم هایم نگاه کند ؛

تو را خواهد خواند . . .

کلمات

تادست به قلم میبرم سراغ ترا میگیرند کلمات

چه بنویسم؟؟؟

دنیــــای مـــــن ....

مجــــازی اَش هم ؛

غمگــــین بود...

احتیاط

با احتیاط عاشق" شوید

جدایی خبر نمی کند!!!

روزی

روزی به تمام این بی قراری ها می خندی

و ساده از کنارشان می گذری"

این قشنگترین دروغی ست

که دیگران

برای آرام کردنت به تو می گویند

تمنا می کنم خدا...

خــــــدایـــــا...

آغوشت را امشب به من می دهی ؟

برایِ گفتن!چیزی ندارم

اما برای ِ شنفتن ِ حرفهایِ تو گوش بسیار . .
می شود من بغض کنم

  تو بگویی :

مگر خدایت نباشد که تو اینگونه بغض کنی . .

می شود من بگویم خدایا ؟

تو بگویی : جانِ دلم . .

می شود بیایی ؟

تــــمــــنــــا می کنم

مهربانم

هنوز مثل سابق

“مهربانم”

اما دیگر کسی صدایم نمی کند

“مهربانم” …

 میدونید!!! 

ﻭﻗﺘﯽ

ﺩﻟﺖ ﯾﻪ ﺟﺎﯾﯽ “ﮔﯿﺮ” ﺑﺎﺷﻪ ،

ﮐﻞ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﺭﻭ “ﻧﺦ ﮐﺶ” ﻣﯿﮑﻨﻪ …

مواظب خودت باش !!!

عاشق که شدی مواظب خودت باش !!!

شب های باقیمانده ی عمرت...

به این سادگی ها صبح نخواهد شد عزیزم!!!

مرگ زندگی

نبودن هایی هست که

هیچ بودنی جبرانشان نمی کند...!

غم هایی هست که

هیچ شادی نابودشان نمیکند...!

اویی هست که دیگر

هیچ کس برای تو او نمی شود...!

حتی خودش!!!

و اینجاست که

همه کار میکنی جز زندگی...

شروع صبح با تو

صبحی که شروعش با توست

خورشیدش دیگر اضافیست !