نمی دانم، از این "گاهی اوقات"ها خسته نمی شوم..؟!!
گاهی اوقات خستگی
گاهی اوقات دلتنگی
گاهی اوقات بازبینیِ خاطره ها
گاهی اوقات گریستن از ته دل
گاهی اوقات خندیدن از اعماق وجود ...
عجیب است!!
...
شاید چون به "اکثر اوقات" بیشتر بها می دهم،این "گاهی اوقات"ها خسته کننده نمی شوند.؟
منم و "اکثر اوقات" تنهایی
آه که اگر از دستم بر می آمد این"اکثر اوقات" را به "همیشه" بدل می ساختم.
...
حیف که تا تنهایی ِ همیشگی،کالبد خاکی، فاصله انداخته است.
و من، خسته از دق الباب نوبت،در لابلای ِ عقربه ی ِ گاهی اوقات،دست و پا می زنم.