ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم
یک قطره آبم که در اندیشه دریا
افتادم و باید بپذیرم که بمیرم
یا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم
این کوزه ترک خورد ! چه جای نگرانی است
من ساخته از خاک کویرم که بمیرم
خاموش مکن آتش افروخته ام را
بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم
فاضل نظری
طرح آغوش تو ای دوست، معما دارد !!
اینکه تنها، به اندازه ی من، جا دارد
اینکه لبخند تو را، بوسه ی من می شکند
اینکه موی من و دستان تو معنا دارد
یک شب از مهر، مرا مهلت بودن بسپار
تا ببینی غزلم با تو سخن ها دارد
نوبهار است و شبانگاه اگر کوتاه است
شب من با تن تو معنی یلدا دارد
قصه های تب پنهان مرا می شنوی
چشم های تو، مرا، قصد مدارا دارد
آه، امروزم اگر رفت، و دیروزم.... هیچ
لب من با لب تو صحبت فردا دارد
من جهان را همه آیینه ی چشمت دیدم
مثل ابری که نظر بر دل دریا دارد
باز باران پر از خاطره ای می بارد
لحظه هایم عطش خشکی صحرا دارد
من بیابانم و تو از دل باران خزان
وَه که روییدنِ من از تو تماشا دارد
چشم های تو مرا می شکفد... می بینی؟!!
چه غریبانه دلم با تو تمنا دارد....
اینکه آغوش تو اندازه ی من، وا شده است
چه کسی دید، که آغوش تو، من را دارد...؟؟؟!!!!
عاطفه جولانی