چیزی ندارم بگویم، قلمم خشک میشود گاهی از خستگی،
من حافظ باز میکنم، تو نیت کن
هرچه آمد میبوسمت...

نه بـادهـایی کـِ بوی ِ پیـراهنت را می آورنـد می خواهمـ
نـه خوابــــِـــ تو را
دیدنــــــــ خودتــــــ را میخواهمـــــ
خودت یعنـی تــــــــو
نـَ در قابــــ ِ کوچکــ ِ کنـار ِ میـــز
نـ پشت ِ شیشـ ِ ی مانیتــور
فقط خودتــــــ !!!!!!!
در گیر ظلمتم که پی یک نشانه است
هرجا چراغ دیده گمان کرده خانه است
دائم افول می کنم از خویش این منم
رودی ک برخلاف مسیرش روانه است
اشک روان و موی پریشان و بار غم
چیزی که قحطی آمده بعداز تو شانه است
آگاهی از درون تو یک آرزوی دور
چون کشف غارهای بدون دهانه است
جریان عشق در تو شبیه غزل ثقیل
در من ولی به سادگی یک ترانه است
در قلب بی حرارت تو جای عشق نیست
چکش زدن به آهن سرد احمقانه است
جواد منفرد
هرچه کردم نشوم ازتو جدا، بدتر شد
از دل مـا نرود مهر و وفــا ، بدتر شد ...
مثـلا خواســتم این بــار موقـر باشــم
و به جای تو، بگویم که شما ، بدتر شد
آسـمان وقـت قـرار من و تــو ابری بود
تـازه با رفتـن تـو وضـع هـوا بد تر شــد
این متانت به دل سنگ تو تاثیر نکرد
بلکه برعکس ، فقط رابطـه ها بد تر شـد
چاره دارو و دوا نیست،که حال بد من
بی تو با خوردن دارو و دوا بد تر شد
روی فرش دل من جوهری از عشق تو ریخت
آمدم پاک کنم عشـق تـو را بدتـر شـد ...
شادی صندوقی