ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
از تو ک پنهان نیست ،
سرزمین خیالم دوباره یخ بسته است . . . !
هی مترسک جالیز خیال
تو خود غرق در عشقی
شب را به روزت دوخته ای و
یادت رفت روزنه ای برای رهایی بگذاری
اسیر مانده ای،
در ازدحام شب و روز و خاطرات و عشق.
دیگر مرا از این رگبار نترسان
بگذار تمام خیالش بر من لانه کند...
دلم میخواهد آنشرلی باشم..
تصور کنم..
با خیالاتم زندگی کنم...
با خیال بودن تو..
حالا که نیستی میخواهم تصور کنم هستی..
همین نزدیک ها..کنار من..!
میخواهم همانند آنه با خود بگویم اشکالی ندارد..
تصور میکنم..!!!