یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

جدایی درد دارد


باران که می بارد جدایی درد دارد

دل کندن از یک آشنایی درد دارد

 

هی شعر تر در خاطرم می آید اما

آواز هم بی همنوایی درد دارد

 

وقتی به زندان کسی خو کرده باشی

بال و پرت، روز رهایی درد دارد

 

دیگر نمی فهمی کجایی یا چه هستی

آشفتگی ، سر به هوایی درد دارد

 

تقصیر باران نیست این دیوانگی ها

تنها شدن در هر هوایی درد دارد

 

باید گذشتن را بیاموزم دوباره

هرچند می دانم جدایی درد دارد...


دلتنگی

دلم به عظمت باران برایت دلتنگی میکند… ؛
امروز عجیب؛
بی واژه؛
بی حصار… ؛
می خواهمت…

لب تشنه ام




تاریکم ای یلدا، مهتاب میخواهم
لب تشنه ام ای اشک، سیلاب میخواهم

در حسرت موجم، باران کفافم نیست
درمان درد من باران نم نم نیست

پس تشنه میمانم، غرق پریشانی
تا آسمان ها را بر من بگریانی

چشم من از وقتی با عشق تو تر شد
آیین من اینبار آیینه ای تر شد

پیدا شو ای مرحم بر زخم پنهانم
تا صبح دیدارت بیدار میمانم

افشین یداللهی




در نگاهت چیزیست

در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟

مثل آرامش بعد از یک غم ، مثل پیدا شدن یک لبخند


مثل بوی نم بعد از باران ، در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟


من به آن محتاجم !





هوای دلتنگی

می بینی هوای دلتنگیم را ؟


 نسبت عجیبی دارد با زاویه ی نگاهم !


در دسترس چشمانم که باشی هوا خوب است


دور از دسترس نشو که باران می گیرد . . .


رویای تو

چه قدر رؤیای تو

واقعی تر از زندگی ست

لبخندت

باران را بند می آورد !



فقط باشی

هرگز نخواستم

خیلی

خوب باشی.....

خیلی

پر احساس باشی....

خیلی

عاشق باشی......

خیلی

.......باشی......

فقط  خواستم باشی...!



بــــــــاران

بــــــــاران مــی خـــواهــــم

آنـــقــدر شــــدیــــد کــه ؛

مـن و تنــهایی ام را

بـشــویـد ببـرد !
                                     

نبار باران

نیا باران زمین جای قشنگی نیست

من از جنس زمینم

خوب می دانم

که اینجا جای ماندن نیست



باران پاییزی

ببـــار باران پاییــزی  

که چشمم فصـــل باران اســـت
بـــرای هجــــر آبـــان مـــاه عمــــر مـــن ؛
برای یـــک بغـــل پاییــــز مهرانگیــــز  

به وصـف نامنـظم هـای قلب او ،
من امروز از غزل الهام می گیرم
و امشب انتقــام از قلب پاک خــود  ...

 که چشمـم جور هر دوری و هر بی اطلاعی را
به دریـــایـــی فـــرو ریــزد 

  ولی هر بار با این بارش آرام پاییزی
پـــر از مهـــر تـــو خواهــــم شــــد
پر از حس به همراه تو بودن ها