شب قدر شب بیدار شدن است ، نه بیدار ماندن
دعا کنیم بیدارشویم
اگر یادتان بود و باران گرفت ، دعایی به حال بیابان دل ما هم بکنید
التماس دعا در این شب های عزیز
به خدا دست خودم نیست اگر می رنجم
یا اگر شادی زیبای تو را به غم غربت چشمان خودم می بندم
من صبورم اما...
چقدر با همه ی عاشقیم محزونم!
و به یاد همه ی خاطره های گل سرخ
مثل یک شبنم افتاده ز غم مغمومم..
من صبورم اما...
بی دلیل از قفس کهنه ی شب می ترسم
بی دلیل از همه ی تیرگی تلخ غروب
و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند...می ترسم
من صبورم اما...
آه...این بغض گران صبر چه می داند چیست!!!!
نازنینم آدم...
با تو رازی دارم!..
اندکی پیشتر آی..
آدم آرام و نجیب..آمد پیش!!.
...زیرچشمی به خدا می نگریست!..
محو لبخند غم آلود خدا!..دلش انگار گریست...
نازنینم آدم!!.قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید!!!..
یاد من باش...که بس تنهایم!!.
بغض آدم ترکید...گونه هایش لرزید !!
به خدا گفت..
من به اندازه...
من به اندازه گلهای بهشت.......نه...
به اندازه عرش..نه....نه
من به اندازه تنهاییت..ای هستی من..دوستدارت هستم!!
آدم..کوله اش را برداشت
خسته و سخت قدم برمی داشت!...
راهی ظلمت پرشور زمین..
طفلکی بنده غمگین.. آدم!..
در میان لحظه ای جانکاه..هبوط...
زیر لبهای خدا باز شنید...
نازنینم آدم !...نه به اندازه ی تنهایی من...
نه به اندازه ی عرش...نه به اندازه ی گلهای بهشت !...
که به اندازه یک دانه گندم..تو فقط یادم باش !!!
نازنینم آدم...
نبری از یادم.....