یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

زندگی همینه

از یاد مبر


که ما


- من و تو -


عشق را رعایت کرده ایم


از یاد مبر


که ما


- من و تو -


انسان را رعایت کرده ایم


.

.

.

...

زندگی شاید همین باشد...


یک فریب سادهء کوچک...


آن هم از دست عزیزی که ...


تو دنیا را جز برای او و جز با او نمی خواهی...


زندگی باید همین باشد.....



حس شیرین غفلت...


این روزها در من خدایی می کند...چیزی شبیه تو...


تو که هستی انگار آرامترم...


در زندگی چیزی هست که می خواهمش...


چیزی هست که مرا به این زمین پیوند می دهد...


وقتی نیستی انگار در این دنیا جایی ندارم...


روز و شب هایم به کندی می آیند و میروند...


لحظه ها انگار جان می کنند که تمام شوند...


و مرا به روزهای آمدنت برسانند...


روزها هی عقب می روند تا...


تا شعله ور تر کنند آتش انتظارم را...


این روزها چقدر دلم عجیب...


دلم هوای مهربانیت را کرده...


حوا بودن را دوست دارم و...


طعم شیرین بوسه های تو بر سیب وجودم...


آدم نمی شوم من...!


تو...آدم باش!لب هایت را دریغ نکن...


وقتی هوس سیب کرده اند...!


این روزها انگار غفلت آدم را قرض گرفته ام...


چه خوش طعم است و وسوسه انگیز


حس شیرین غفلت از همه باید ها و نباید ها...




حس ناب

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

سراب

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

بعد از مرگم

اگر بعد از مرگم از تو پرسیدند که آن وجودی را که زمانی با تو میدیدند که بود؟

بگو


دنیایی از عشق بود که به خاطر حسرت کرانه عشق جوش وخروش میکرد

بگو


دیوانه ای بت پرست بود که بتش را دیوانه وار دوست می داشت 

بگو


اشک در بدری بود که به هیچ دیده ای به جز دیده ی من آشیان نداشت

بگو


بگو برای اندک زمانی با من بود ولیکن تا آخرین لحظه هایش می گفت :
                   
            دوستت میدارم


نگاه منتظر

پنجره ها کلافه اند . . .


از سنگینی نگاه منتظرم . . .


اگر نمی آیی


اینقدر پنجره ها را زجر ندهم . . .


چشم هایم به جهنم ! . .


سهم من از تو

دلتنگــی هایــــَم را زیر بغـل زده اَم

نشسته اَم در انتظار ِ روز های ِ مبـادا  !

سهم  ِ من   از تــو

همـین دلتنگـی ها ییست

که بی دعوت می آینـد

و …


خیال ِ رفتن نـدارند






تو را دارم و بس

پشت آن پنجره ی رو به افق ، پشت دروازه ی تردید و خیال

لا به لای تن عریانی بید ، من در اندیشه ی آنم که تو را

وقت دلتنگی خود دارم و بس