ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
تا لب سرخ تو دارد تب حوایی را
آدمی نیست که نشناخته رسوایی را
یوسف مصر دلش شور تو را خواهد زد
تو اگر کوک کنی ساز زلیخایی را
باید از هرچه دوات است سیامشق کند
میرعماد آن خط ابروی چلیپایی را
با چه حالی به تماشا بنشینم امشب
این به هم ریخته گیسوی تماشایی را
تو اگر لطف کنی چند غزل بنشینی
مفتخر میکنی امشب من و تنهایی را
زنی به هیأت دوشیزه های دربار است
مرا کشانده به شیراز دورهی سعدی
زنی که هفت قدم در نرفته عطار است
شبی گره شد و روزی به کار من افتاد
به گریه گفتمش از اشتباه من بگذر!
زنی که در شبِ مسعودیِ نشابورش
زنی که بوی شراب از نفس زدنهایش
اگر به «ری» برسد، ری اگر به وی برسد