نمـےـבآنـــґ مـےـבآنــے یــ ـــآ نـﮧ ... ؟!
لـحظـﮧ ے تـولـבِ مــَטּ بــﮧ همـــــآטּ ثآنیـﮧ اے بـرمـےگـرבב ...
کــﮧ تـو بـرآے اولیـטּ بـآر بــﮧ مَــטּ گفتـے ...
בوسـتـتــــ ـ בآرґ ...
منتظر لحظه ای هستم که دستانت را بگیرم
در چشمانت خیره شوم
دوستت دارم را بر لبانم جاری کنم
منتظر لحظه ای هستم که در کنارت بنشینم
سر روی شانه هایت بگذارم....
از عشق تو...از داشتن تو...اشک شوق ریزم
منتظر لحظه ی مقدس که تو را در اغوش بگیرم
بوسه ای از سر عشق به تو تقدیم کنم
وبا تمام وجود قلبم و عشقم را به تو هدیه کنم
آری من تو را دوست دارم
و عاشقانه تو را می ستایم
عــشق گوش دادن نیست ، بلکه درک کردن است...
فراموش کردن نیست ، بلکه بخشیدن است...
عــشق دیدن نیست ، بلکه احساس کردن است...
عــشق جا زدن و کنار کشیدن نیست ،
بلکه صبر کردن و ادامه دادن است...
همه چیز رو براه است
خدا دارد خدایی میکند...
تو هم هستی
کمی دور...
اما اشکالی ندارد
همین که هستی خوب است!
دوستت دارم زیاد
میدانم
دوستم داری زیاد!
برای همین منتظر نشسته ام
تا ببینم
چه میکنی آخر این قصه را...!
دوستت دارم
نه تنها برای آنچه که از خود ساخته ای بلکه برای آنچه از من می سازی
دوستت دارم
برای بخشی از وجودم که تو شکوفایش کردی
دوستت دارم…