یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

یک عاشقانه آرام

احتیاط باید کرد ! همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز ...

به کجا پناه ببرم!!؟؟

وقتی روزگار مرا فراموش می کند

دیگر امیدی برای آینده نیست


زندگی را به دست فراموشی می سپارم


زیرا که زندگی سالهاست مرا فراموش کرده


شادیها را در تاریکی دفن کرده ام


تا بتوانم در کنار غم ها به آرامش برسم


چراغ سیاه تنهایی را در اتاقم گذاشته ام


و تاریکی و تنهایی تمام فضای اتاقم را پوشانده است


سالهاست که دیگر صدای خودم تنها صدای ماندگار گشته


زمزمه های لزران و اشکهای ریزان


دیگر حتی تعره هایم شنیده نمی شوند


به انتظار نشسته ام اما از انتظار نیز خسته شده ام


مرگ نیز مرا لایق بردن نمی داند


خدایا به کجا پناه ببرم!!؟؟
          


می خواهم نباشم



می خواهم نباشم

 کاش سرم را بردارم و برای یک هفته

 در گنجه ای بگذارم

 و قفل کنم!

 در تاریکی یک گنجه خالی

 و روی شانه هایم،

 در جای خالی سرم

 چناری بکارم

 و برای یک هفته،

 در سایه اش آرام بگیرم...!