آهـای دنیـا !
.
کلافِ سردرگمِ یادهـایت که این چنین در لا به لای تار و پودِ
.
اندیشه هایم گره خورده است ، کلافـه ام کرده ...
.
پس بگیر از من این یادهـای پریشـان را !
سهیل سنقر
در زندگی ات سه چیز را تجربه کن
دوست داشتن را برای تجربه
عاشق شدن را برای هدف
فراموش کردن را برای قبول واقعیت . . .
مَـن فـَـرامــوش نَـکـــرده ام ..
مَــن از نَـهــایــتِـــــ درد بـه بـــی حـسـّــے رسـیـــده ام . .
بـرای اتـفـاق هـایے که نـمے افـتـد
بـراے دســتـے کـه نـگـرفـــتم
بـــراےاشــکـے کـه پـــاک نـکـــردم
بــــراے بــو ــــــﮧ اے کــﮧ نــبود
بـراے دوســـتـت دارمے کــﮧ مــُـرده بـــﮧ دنــیـا آمــد
بــراے مـن کـــﮧ وجـودم نـبـودن اســـت
مـــَـــرآ بــِـــبــَــפֿــشــــ ـ ـ ـ
گاهی از دریا به اعماقش گریزی لازم است
از خودت برداری و درخود بریزی لازم است
طعم تلخ حرف مردم را چشیدن سخت نیست!
دوستی با درد در اوج مریضی لازم است...
گرچه دستور زبان عشق را پس میزنی؛
فعل "دستت را به موهایم بریزی "لازم است
عشق تنها اتاق بی سرانجامیست که
هرکجا افتاد دندانهای تیزی لازم است
خواب هایت را به کنعانی ترین یارت بگو
خویشتن داری برای هر "عزیزی "لازم است
بهناز ابوالوفایی
گذشته هامان ب انتظار فردای روشن تلف شد
اکنون هم ک در برزخ دنیا گیر کرده ایم
آینده هم همچنان مجهول و دریغ از شعاعی نور در آن
و من گیج و مات این که...!!
پایان قصه چه خواهد شد ..؟
شاید هم من ب پایان رسیده باشم و بیخبرم...؟!
پناه برخدا...